صفحهها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17
کار دیگری نداریم
من و خورشید
برای دوست داشتنت بیدار میشویم
هر صبح
احمد شاملو
تو را بر گزیدهام
رَغمارَغمِ بیداد.
گفتی دوستات میدارم
و قاعده
دیگر شد.
#احمد_شاملو
سادگیم را
یک رنگیم را
به پای حماقتم نگذار
انتخاب کرده ام که ساده باشم
و دیگران را دور نزنم
وگرنه دروغ گفتن
و بدبودن و آزار و فریب دیگران
آسان ترین کار دنیاست
بلد بودن نمی خواهد
احمد شاملو
(19-05-2021، 22:45)امیرحسین نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ] دوستت دارم.
دلم میخواهد چشمهایم را روی هم بگذارم
و وقتی بازشان میکنم پهلوی تو باشم دلم میخواهد ببوسمت
آنقدر ببوسمت
که تشنگیام تمام شود.
نامهات را که میخواندم یکوقت متوجه شدم که دارم بلندبلند باهات حرف میزنم
مثل دیوانهها
#فروغ_فرخزاد
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبارآلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
فروغ فرخزاد
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
احمد شاملو
از رنجی خسته ام که از آن من نیست
بر خاکی نشسته ام که از آن من نیست
از دردی گریسته ام که از آن من نیست
#شاملو
بسیار وقتها با یکدیگر
از غم و شادی خویش سخن ساز می کنیم
اما,
در همه چیز رازی نیست,
گاه به سخن گفتن از زخمها نیازی نیست,
سکوت ملالها از رازها سخن تواند گفت.
و حسرتی
نه
این برف را دیگر
سرِ باز ایستادن نیست،
برفی که بر ابرو و موی ما می نشیند
تا در آستانه ی آیینه چنان در خویش نظر کنیم
که به وحشت
از بلندِ فریاد وارِ گُداری
به اعماق مغاک
نظر بردوزی .
احمد شاملو
گر بدینسان زیست باید پست
من چه بیشرمم اگر فانوسِ عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچهی بنبست.
گر بدینسان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمانِ خود، چون کوه
یادگاری جاودانه، بر ترازِ بیبقایِ خاک
#احمد شاملو
و عشق
اگر با حضور
همین روزمرگی ها
عشق بماند !
عشق است…
احمد شاملــو
صفحهها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17