انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: شعر بگو شعر بشنو ،فقط شعر عربی :]
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
لو کان حبّي شجراّ
لکنت یا حبیبتي
غطیت وجه الأرض بالأشجار
لو کان حبّي مطراً
أغرقت هذا الکون بالأمطار

عزیزم!
اگر عشق من درختی بود
سیمای زمین را پوشیده از درخت می‌کردم
اگر عشق من باران بود
این جهان را در باران غرق می‌کردم.

#نزار_قبانی
نمو في قلبي
بهسان زهرة صغيرة
أن تمشي على طول الجدار
غير مرغوب فيه،
لقد وقعت في حبك...

روئیدی در قلب من
به‌سان گل کوچکی
که کنار دیوار می‌روید؛
همین‌قدر ناخواسته،
عاشقت شدم...

#غاده_السمان
هُو الموتُ یَعْرَی أَمامي، ویَجْهلُ
مٍن أین یأتي الصّباحُ، وکیف یجيءُ المساءْ
أیها الموت‌ُ، خُذْني دلیلاً،
وَسَأُعطیك ظِلَّي جٍسماً
وَشِعْري رِداءْ.





اینک مرگ، عریان در برابرم
نمی‌داند از کدامین سو سر می‌رسد صبح وُ
چه‌سان شب.
ای مرگ
مرا ره‌نمای خویش گیر
تا سایه‌ام‌ را کالبد‌ت‌ کنم وُ
شعرم را ردایی‌.

#ادونیس
مرآةُ السَیّاف

هل قلتَ إنکَ شاعرٌ؟
من أینَ جئتَ؟ اُحسُّ جلدکَ ناعماً...
سیّاف! تسمعُنی؟
وهبتُکَ رأسَه،
         خذه، وهاتِ الجلدَ واحذر أن یُمَسُّ
         الجلدُ أشهی لی وأغلی
سیکون جلدک لی بساطاً
سیکون أجمل مخملٍ،

         هل قلت إنک شاعر؟







آینۀ جلاد


گفتی شاعری!؟
از کدام خطه‌ای؟ پوست شفافی داری!
جلاد، می‌شنوی؟
         سرش از آن تو
         پوستش بی اندک کبودی از آن من
         جنسی پربهاست.
ببریدش!

مخمل پوستت
فرش زیر پای من!

گفتی شاعری!؟




#ادونیس
ترجمه : فریبرز فرشیم
شعری از آدونیس
ترجمه ی صالح بوعذار


«حالة غيمة»

غيمةٌ من كلامٍ
تتبخّرُ من جثث الأنبياءْ
و تغطّي الفضاءْ.
.
«آنِ ابری»

ابری از کلمه
تبخیر می‌شود از پیکر پیمبران
و فرا می‌گیرد
فضا را.
هل أقول للیلی:
غِبْتِ لکنّ وجهكِ يأتي ویذهب
في مقلَتَيّ؟

هل أقولُ لأعضائها:
خانتِ النّار قیساً
و الرماد مشیرٌ إليّ؟
هل أقولُ القصائدُ بیتٌ‌‌ لقیسٍ
لا لیأوي إلیه ولکن
لِیُمَزَّقَ فیه غریباً؟

ما أقولُ للیلی
و هيَ مبثوثةٌ
تتوهَّجُ في کلِّ شَيّ؟



أدونیس

آیا لیلا را گویم:
محو شدی؛
حال آنکه چهره‌ات‌ در چشم‌هایم می‌آید و می‌رود؟

آیا پاره‌های تنش را گویم:
خیانت کرد؛
آتش
به قیس
و خاکستر، مرا نشان می‌دهد؟
آیا بگویم که،
شعرها خانه‌‌ی قیس‌اند
نه برای آنکه در آن سکنی گزیند
بلکه پاره پاره کند بیگانه‌ای در آن؟

لیلی‌ را چه بگویم
او که منتشر است وُ
در همه چیز شعله‌ور؟

آدونیس
ترجمه: صالح بوعذار
‏كثير من الناس يظن أن التفاؤل هو انتظار خروج وردة دون أن يزرعها بعد.





بسیاری از مردم می‌پندارند که خوش‌بینی انتظار شکفتن گلی‌ست؛ بی‌آن‌که اصلا آن را بکارند.

نجیب محفوظ
ترجمه: علیرضا حقدادی
الليلُ مسمار
يُدَقُ في صدري
الصديع.



شب، میخی است
که در سینه‌ی دردمندم
کوبیده می‌شود.

عبد الوهاب البیاتی
ترجمه: محمد حمادی
هذا زمنُ الحق الضائع
لا يعرف فيه مقتول مَنْ قاتِلُهُ، ومتى قَتَلهُ
و رؤوس الناس على جثث الحيوانات
و رؤوس الحيوانات على جثث الناس
فتحسّس رأسك!
فتحسّس رأسك!



زمانه‌ی حقِ پایمال شده است این
زمانه‌ای که، نه قاتل هویداست و نه زمان قتل
و سرهای مردمان بر لاشه‌ی حیوانات رها
و سر حیوانات بر کالبد مردمان
پس، سر خویش دریاب!
پس، سر خویش دریاب!

غسان_كنفاني
ترجمه:
اميرحسين_گلشنی
تعالي نتقاسم السهر
عیناك لي ولك القمر



بیا تا شب را تقسیم کنیم
چشمانت برای من و ماه برای تو
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10