انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: داستان_یک جعبه پر از بوسه
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
پدر دست تنگ بود و وضع مالي خوبي نداشت و وقتي ديد دخترش دارد جعبه اي را تزئين ميکند
تا زير درخت کريسمس بگذارد حسابي عصباني شد .
با اين وجود صبح روز کريسمس دختر کوچولو جعبه را
به عنوان هديه کريسمس به پدرش داد و گفت: اين براي تو پا پا..

پدر با ديدن جعبه از رفتار روز قبلش شرمنده شد ولي عصبانيتش دو چندان شد
وقتي در جعبه را باز کرد و چيزي در ان نيافت .
با عصبانيت سر دختر کوچولو فرياد کشيد : تو نمي دوني وقتي چيزي به کسي هديه مي دهي بايد توي جعبه چيزي باشد

دختر کوچولو با چشمان اشک الود به او نگاه کرد و گفت :ولي پاپا باور کن جعبه خالي نيست
,من چند تا بوسه تو اون جعبه گذاشتم و تمام اون ها مال تو پاپا....

پدر با شنيدن اين کلمات در هم شکست دختر کوچولو را در اغوش گرفت و از او خواست تا او را ببخشد.

چندي بعد دختر کوچولو در يک تصادف جانش را از دست داد
و خوب است بدانيد پدر ان جعبه را سالها در کنار تختش نگه مي داشت
و هر گاه احساس نا اميدي و دلتنگي مي کرد در جعبه را باز مي کرد
وعشقي را که دختر کوچولويش در ميان بوسه ها جا گذاشته بود را به ياد مياورد ...

* * *

در حقيقت به هر کدام از ما به عنوان يک انسان يک جعبه با نوار طلايي
پر از عشق و بوسه از طرف فرزندانمان اعضاي خانواده دوستان
و خدا هديه داده شده .و اين تنها دارايي نفيسي ست که مي توانيم تا ابد براي خود نگه داريم