انجمن های تخصصی فلش خور

دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید ب خواب شیرین فرهاد رفته باشد

در عالم بی‌وفا کسی خرم نیست

شادی و نشاط در بنی‌آدم نیست

تا تو نگاه میکنی کار من اه کردن است
ای ب فدای چشم تو این چ نگاه کردن است

تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم

تبسمی کن و جان بین که همــی سپرم

می سرایم تو و چشمان تو را
نه سپیدی نه غزل
تویی ان شعر دل انگیز و بلند

اگر چیزی بدست آورده ام از عشق، می بخشم
غزل هایی که خود سرمایه ناچیزِ دلتنگیست
در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی شد
همانا مرگ، پایانِ سرور آمیزِ دلتنگیست

تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی

نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی