ما بدین در نه پیِ حشمت و جاه آمده ایم
از بدِ حادثه اینجا به پناه آمده ایم
میتوان با دهن روزه چنین مستی کرد
میتوان پیش نگاه دگران عاشق شد
دم افطار، سر زلف تو را میبوسم
میتوان با تو چنین کرد و چنان عاشق شد
بیگمان ماه تویی، ماهتر از ماه تویی
آمدی بر لبهی بام و جهان عاشق شد
دوباره دیده اَمَت، زل بزن به چشمانی
که از حرارت "من دیده ام تورا" گرم است
بگو دومرتبه این را که "دوستت دارم"
دلم هنوز به این جمله شما گرم است
بیا گناه کنیم عشق را، نترس خدا
هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است
من و تو اهل بهشتیم اگرچه می گویند
جهنم از هیجانات ما دوتا گرم است
به من نگاه کنی، شعرِ تازه می گویم
که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است
تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي، من به خدا رسيده ام
تو شبی در انتظاری ننشستهای چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت
تو بدھکاری و من از تو بدھکار ترم
تو گرفتاری و من از تو گرفتار ترم
ما ز بالاییم و بالا میرویم
ما ز دریاییم و دریا میرویم
میروم از دل من دست بردار
ای امید عبث بی حاصل
لعل شاهد نشنیدیم بدین شیرینی
زلف معشوقه ندیدیم بدین زیبائی
کاش یک روز سر زلف تو در دست افتد
تا ستانم من از او داد شب تنهائی
پیر میخانه که روی تو نماید در جام
از جبین تابدش انوار مبارک رائی
شهریار از هوس قند لبت چون طوطی
شهره شد در همه آفاق به شکرخائی
یک عمر شهان تربیت عیش کنند
تا نیم نفس عیش به صد طیش کنند
نازم به جهان همت درویشان را
کایشان به یکی لقمه دو صد عیش کنند