انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: •عَلیرِضا آذَر•
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
سلام وقت بخیر عزیزان :}
اینجا
شعر
دل نوشته
دکلمه و هرچیزی ک نوشته یا گفته ی و مختص
اقای علیرضا آذر هست قرار داده شود :]

با تشکر:}








در من کسی
 میل به پایان
 دارد.

-علیرضا آذر
این پِچ پِچ ِ ها چیست،رهایم بکنید
مردم خبری نیست،رهایم بکنید
من را بگذارید که پامال شود
بازیچه ی اطفالِ کهنسال شود
من را بگذارید به پایان برسد
شاید لَت و پارَم به خیابان برسد.
ﺩﺭ ﺩﻭﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻠﯿﺎﻥ ﮔﻤﺖ ﮐﺮﺩﻡ
ﺩﺭ ﻧﺸﺌﻪ‌ﯼ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﮔﻤﺖ ﮐﺮﺩﻡ
ﺩﺭ ﻧﯿﻤﻪ‌ﯼ ﺁﺑﺎﻥ ﮔﻤﺖ ﮐﺮﺩﻡ
ﺩﺭ ﻫﻖ ﻫﻖِ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮔﻤﺖ ﮐﺮﺩﻡ
ﺟﺎﺭﻭﯼ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺭﻓﺘﮕﺮ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ
ﺍﺑﺮِ ﺳﯿﺎﻩِ ﺑﺎﺭﻭﺭ ﺗﺎ ﺻﺒح
ﭼﺎﻗﻮﯼ ﺑﺎﺩِ ﺗﯿﺰ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ
ﺩﺭ ﻭﺍ ﻧﮑﻦ،ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ

#علیرضا_آذر
که کم بودی اما همان کم مرا بس
که من دل به هر آنچه کم بسته بودم
که بسیاری تو زیادی غم داشت
از انبوه اندوه خود خسته بودم

وگرنه بدون تو معنا کجا بود
شفق بی تو یعنی شبم را ببارم
زمان بی تو یعنی فقط ساعت صفر
جهان و زمان را تمرکز ندارم

وگرنه بدون تو..اصلا ولش کن
به کمرنگی من کسی در جهان نیست
از آن لحظه که سمت رفتن دویدی
کسی بین ما جز غمی ناگهان نیست

به چشمان من خیره شو سرنگردان
من آیینه ام، من توام حضرت درد
تو آمین من بودی ای عشق واحد
تو قلب منی قبله تحت پیگرد

ببین لیلی رفته از فصل کهنه
تو اقلیم بارانی کودکانی
طلوع تمام زنان شگفتی
و شرقی ترین مادر کهکشانی

مرا از تب شهر تلخت خبر کن
بگو لیلی از شهر باران فروشان
بگو با سپیدی باغت چه کردند
چه ها کرده ای با زمستان فروشان..

#علیرضا_آذر
علیرضا آذر:
به خودم امدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود!
در خانه ی من پنجره ها می میرند
بر زیر و بم باغ، قلم می گیرند
این پنجره تصویر خیالی دارد
در خانه ی من مرگ توالی دارد
در خانه ی من سقف فرو ریختنی ست
آغاز نکن،این اَلَک آویختنی ست
بعد از تو جهانِ دگری ساخته ام
آتش به دهانِ خانه انداخته ام
بعد از تو خدا خانه نشینم نکند
دستانِ دعا بدتر از اینم نکند
من پای بدی های خودم می مانم
من پای بدی های تو هم می مانم
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند
مردم چه بلاها به سرم آوردند
_علیرضا آذر
قول دادم که در اندیشه‌ی خود حبس شوم
دل به بالا و بلندای خیالی ندهم
دوست دارم که خودم پشت خودم باشم و بس
به تنِ هیچ عقابی پَر و بالی ندهم

_علیرضا آذر

آواره ی آن چشم سیاهت شده ام
بیچاره ی آن طرز نگاهت شده ام
هر بار مرا می نگری می میرم
از کوچه ی ما می گذری می میرم
سوسو بزنی شهر چراغان شده است
چرخی بزنی آینه بندان شده است
لب باز کنی،آتشی افروخته ای
حرفی بزنی دهکده را سوخته ای...

#علیرضا_آذر
تشنه
یک صحبتِ طولانی ام
_علیرضاآذر
بعد مرگم، شعر هایم را چراغانی کنید
اهل دل را جای حلوا، شعر مهمانی کنید!

#علیرضا_آذر