17-07-2021، 19:52
امیرحاج رضایی با الهام گرفتن از دو اثر سینمایی سعی بر توصیف مردی دارد، که از سینما جدا شد و تمام انرژی خود را برای عشق به فوتبال صرف کرد.
به گزارش "ورزش سه"، در طول مصاحبه بغض سنگینی گلویش را گرفته بود و در پایان صحبتهایش تاکید داشت که در نوشتن حرفهایش دقت کنیم، چون این صحبتها به نوعی خداحافظی او با رفیق و همدم دیرینه و عزیزش به شمار میروند.
با هم سفر می کنیم به خاطرات امیرحاج رضایی و حمیدرضا صدر...
*فوتبال دوستی عمیقی بین ما شکل داد
به دلیل نزدیکی و همکاری های زیادی که با آقای دکتر صدر داشته ام، خیلی ناراحتم. هنوز خاطرات در ذهنم هست. چه شب هایی در مسابقات جام جهانی، یورو و .... را با هم سپری کردیم. مسابقات زیادی که به طور مشترک در تلویزیون با هم در موردشان حرف می زدیم. بیرون از تلویزیون هم خاطرات مشترک زیادی داریم؛ در مراسم رونمایی از کتاب ها، شرکت در همایش ها، حضور در دانشکده ها و .... صحبت در مورد فوتبال، دوستی عمیق و عاطفی ای میان ما ایجاد کرد تا جایی که من به منزل ایشان می رفتم و با خانواده محترمشان آشنا شدم.
*صدر به فوتبال ما طراوت بخشید
در مورد فوتبال نباید حرفی بزنم و جامعه قضاوتش را در مورد آقای صدر انجام داده و انجام خواهد داد. وقتی از دنیای سینما به دنیای فوتبال وارد شدند، نوآوری و بدعتی وارد کردند که جامعه ما نیاز داشت و به فوتبال ما طراوت بخشید. نوع ادبیات ایشان، آن شور و شیفتگی و تسلطی که به فوتبال مدرن داشتند را نیاز داشتیم. آقای صدر در میان این همه کلیشه و گفتگوهای قابل پیش بینی، با نوآوری هایی که داشتند، فوتبال را وارد مرحلهای جدید کردند.
* روزی روزگاری فوتبال به من فهماند با یک فرهیخته طرفم
اولین مرتبه به صورت غیابی و از روی نوشته های ایشان با او آشنا شدم. از روی ماهنامه سینمایی. صفحه سایه خیال را داشتند و مجذوب شیوایی قلم ایشان و پربار بودن متونی که می نوشتند شدم. سخت نبود تا بفهمی که چقدر ایشان وقت می گذارد و تحقیق و تفحص می کند. خیلی دوست داشتم او را ببینم، ولی این توفیق دست نمیداد. بعد از نوشتن کتاب روزی روزگاری فوتبال اندک تردیدی که در مورد فرهیخته بودن شخصیت ایشان داشتم، به اطمینان کامل تبدیل شد. فهمیدم با چه انسان فرهیخته ای طرف هستم.
کتاب یک کتاب جامعه شناسی بود که حاصل هزینه کردن زمان زیاد بود و خیلی زود هم نایاب شد و من از طریق دوستانم در روزنامه تماشاگران به یک نسخه از آن دست پیدا کردم. ابتدا یک کتاب بالینی بود، ولی تاکنون برای من به یک کتاب مرجع تبدیل شده است؛ چون آقای صدر با صرف نیروی فوق العاده این کتاب را به رشته تحریر درآوردهاند. از فوتبال اروپا که درگیر جنگ است تا اروپای شرقی درگیر با حکومت های دیکتاوری و زوایای مختلف فوتبال ایران. به طور کلی این کتاب هنوز برای من تازه و نو است. با اینکه چندین بار آن را خوانده ام. خیلی اوقات برای نوشتن مقالاتم به این کتاب رجوع می کنم. سه جلد از این کتاب را دارم. در ادامه روزگار چرخید و آقای صدر به تلویزیون آمدند و به خود ایشان گفتم که چه اتفاق خجسته ای.
*حالا ما مانده ایم و میراث صدر
همکاری ما از اینجا شکل گرفت. گاهی منفرد برنامه داشتیم و گاهی با هم. خیلی پیرامون فوتبال صحبت می کردیم. وقتی چندباری به منرل ایشان رفتم، بیشتر او را شناختم. آرشیو فیلم های کلاسیک و روز او را دیدم و کتاب هایش را. (بغض در گلوی امیرحاج رضایی گیر کرده و صدایش خفه تر به گوش می رسد) آقای صدر انسان نازنینی بود و خیلی حیف شد. 65 سال وقت رفتن نیست. کاری از دست ما برنمی آید، جز اندوه و تاسف. شخصیت فرهیخته، با دانش گسترده و تحصیلات آکادمیک که عمر شریفشان را در تحقیقات، مطالعات، گفتگوها و انتقال این دانش به جامعه گذاشتند. حالا با میراث آقای صدر روبرو هستیم. میراث ایشان چه بود؟ ده ها نوار از تفسیرهای ارزشمند ایشان وجود دارد، صدها مقاله، کتاب هایی که نوشته اند، کتاب هایی که به یادگار گذاشته اند. این ها همه یادگارها و میراثهای خجسه صدر برای نسل بعد از خودش است.
*روزهای سختی را گذراند ولی نگذاشت کسی بفهمد
ایشان در حوزه سینما بسیار توانمند بودند. من هم سینما را دوست داشتم، ولی ایشان مسلط بودند و گذشته از آن قدرت تحلیل داشتند. من معمولا از نوشته های ایشان و دیگر نویسنده های ماهنامه فیلم بهره می بردم. الان دیگر آقای صدر نیست و این تراژدی دردناک است. طول خواهد کشید که با ما بتوانیم با این واقعه دردناک کنار بیاییم. این آخری ها روزهای سختی را گذارند، ولی عزت نقسش اجازه نداد بگذارد که کسی از موضوع چیزی بداند. سعی می کرد مردم آگاهی پیدا نکنند.
*به مرگ فکر میکرد، چون خیلی زندگی را دوست داشت
می توانم دو خاطره کوتاه بگویم. یکبار 5 سال پیش بود که در ایران بودند. شبی با هم بودیم و به صورت ناگهانی به من گفت که عمر زیادی نمی کنم. من که اطلاعات زیادی از بیماری او نداشتم. گفتم شما 60 سال عمر دارید و سنی نیست. ولی من از کنه ماجرا بی خبر بودم. گویا آزمایشی نشان داده بود که بیماری در آغازش است و شروع به فعالیت کرده است. بعد از آن تلخ اندیش شد و مدام به مرگ فکر می کرد. آقای صدر به مرگ فکر می کرد و دلیلش این بود که زندگی را خیلی دوست داشت و حقش بود که عمر طولانی داشته باشد. در جامعه خودش و جایی که مردم به او عشق می ورزیدند، می توانست بیشتر از این ها خدمات بدهد، اما مرگ از دور داشت دندانش را نشان می داد و زندگی ایشان را به مخاطره می انداخت. من آنجا اصلا نمی دانستم بیمار هستند و چقدر این بیماری خطرناک است.
*ایدههای صدر بود که آنسوی نیمکت را پرمخاطب کرد
آخرین کاری که با هم مشارکت کردیم برنامه آنسوی نیمکت بود. آقای صدر بنیان گذار برنامه بودند و ایده هایی داشتند که برنامه را پرمخاطب ساخت. بخشی را خودشان به عنوان مفسر حضور داشتند و بخش پایانی را من حضور پیدا کردم و بعد هم سفر و هجرت و رفتن به آن سوی آب ها. چون خانواده اش آن سو بودند و از یک سو باید بیماریاش درمان می شد.
*دریغ از آن همه شیفتگی و عشق که میهمان خاک شد
آنطور که اطلاع دارم این چندماه آخر با رنج زندگی کرد. شیمی درمانی را قطع کردند و بدن بدون دفاع مانده بود. یک هفته آخر خبرهایی شنیدم؛ خبرهایی که گوینده اش با بغض و زار زدن از آن سوی آب ها به من می گفت و حتی آرزو می کرد که آقای صدر برای رهایی از این رنج و درد به آخرین سفر و به سفر همیشگی بروند تا دیروز صبح که خبر دردآور منتشر شد. و حالا ما انسانی فرهیخته را از دست داده ایم و گنجینه ای با ارزش در حوزه سینما و فوتبال. دریغ از آن همه شیفتگی و عشق که میهمان خاک بشود، ولی ما نمی توانیم کاری بکنیم. سوت پایان بازی زده شده و تمام شده و تنها چیزی که می توانند دوستانشان انجام دهند، انتشار افکار آقای صدر است. توصیه به خواندن کتاب های آقای صدر است و استفاده از نوشته های ایشان. حتی نوشتن کتابی در مورد ایشان تا نسل های بعد بدانند چه انسان گران قدری داشتیم.
*اگر بیماری نبود، هرگز ایران را ترک نمی کرد
واقعا آقای صدر عاشق زندگی بود و دلش می خواست این عشق را به مردم منتقل کند. بارها خودتان شنیده اید که می گفت من طرفدار تیم های ضعیف هستم. مردمش را دوست داشت و آب و خاکش را دوست داشت واگر این بیماری نبود، هرگز ایران را ترک نمی کرد. در مورد آقای صدر صحبت کردن خیلی طولانی است. آن هم برای من؛ برای منی که سالها با او زندگی کرده ام. چه در فوتبال و چه در بیرون از حرفه فوتبال. این اواخر لطف کرد و یک پیامی در اینستاگرام برای من نوشت با عنوان "مرد آرام". سطوری برای من نوشت که من را شرمنده کرد. اینقدر لطف داشت که من خودم را شایسته این لطف نمی دانستم. اما پاراف آخر دردناک بود. این بود که آیا می توانم دوباره آقای حاج رضایی را ببینم؟ نمی دانم کی و کجا؟ من حالا می گویم هیچ جا و هرگز. (صدای حاج رضایی از همیشه در طول مصاحبه آرام تر شده است) این یک مختصری بود از همراهی من و آقای صدر و افسوس که نیست دیگر نیست.
*یکی از بارزترین ویژگی های دکتر صدر تعلق نداشتن او به رنگ ها بود. در مورد این ویژگی او کمی توضیح بدهید.
ما دیدگاه مشترکی داشتیم و این دیدگاههای مشترک باعث شد به هم نزدیک شویم. من خودم از نوجوانی تعلقی به رنگ ها نداشته ام. روز چهارشنبه برای دربی از من تحلیل تصویری خواستند و من گفتم که برد و باخت هیچ کدام مهم نیست. مهم برنده شدن فوتبال است. معنی این هم آن است که از زشتی ها و پلشتی ها دور باشیم. نگاه من به فوتبال اینطوری است که فوتبال درست مثل زندگی است. در فوتبال 90 دقیقه وقت دارید و وقتی سوت را بزنند، دیگر تمام است. هیچ پدیده ای در دنیا با این همه شگفتی، با این همه اتفاقات، با این همه تلخ و شیرینی ها، با این فراز و فرود به فوتبال شبیه نیست، الا خود زندگی و من هیچ تردیدی در این موضوع ندارم. نوع نگاه من یا آقای صدر این نگاه بود و هست و اینکه وارد مسائل رنگی بشویم، اصلا وجود خارجی نداشت.
*نگرش صدر فراتر از فوتبال است
نگرش آقای صدر فراتر از فوتبال است و اندک آدم هایی هستند که این نگاه و نگرش را دارند. این نگرش اگر تسری پیدا کند، قطعا فوتبال بهتری خواهیم داشت. الان ما نگاه بازاری به فوتبال داریم و این با ذات فوتبال در تضاد است. درست است که فوتبال صنعت است و گردش مالی زیادی دارد، ولی نه از نوع ناپاکیای که اینجا رایج است. آقای صدر نوع نگاهش متفاوت بود. ما آن نگاه را لازم داریم. نگاهی که پشت سرش دانش گسترده، تجربه های فراوان و نیت پاک وجود داشت. ما صاحب آن نگاه نیستیم. نه در بخش مدیریت و نه در بخش های دیگر.
*نگرش و فلسفه فوتبال را پایدار نگه میدارد
می بینیم و می شنویم؛ اینکه این روزها چه ادبیات سخیفی رایج است. هرگز آقای صدر پا از دایره ادب بیرون نگذاشت. نوع نگاه آقای صدر نگاه انسانی است. آنچه در زمین فوتبال رخ می دهد، در زمین است و برنده و بازنده است؛ اما آنچه می تواند فوتبال را پایدار نگاه دارد، نگرش و فلسفه ماست. من افتخار داشتم که در مراسم کتاب فوتبال و فلسفه به همراه آقای راهبر در اردبیل حضور داشتم. چندین و چند فیلسوف در این کتاب دیدگاه هایشان آورده شده است. مثلا اینکه می گویند تکنیک پیکاسو در نقاشی پیچیده تر است یا تکنیک کریستانو رونالدو در زمین فوتبال. می خواهم بگویم این موضوع خیلی پیچیده است. می خواهم بگویم ما نگاه سطحی به فوتبال داریم. اینکه بگوییم اگر با 4 دفاع بازی کنیم بهتر است یا با سه دفاع، یا خط هافبکمان 4 نفره باشد یا سه نفره یا ...؛ این ها موضوعات اصلی نیستند. این ها برای جایی است که همه چیز سر جای خودش قرار داشته باشد.
* جامعه ما به نگاه صدر نیاز دارد و این ساده به دست نمیآید
بنابراین من فکر می کنم جامعه ما به نوع نگاه آقای صدر نیاز دارد و این ساده به دست نمی آید و محصول مطالعات فراوان است. محصول سفرهای فراوان، تحقیق و تحلیل طولانی و درنهایت نیت پاک؛ اینها در کنار هم نوع نگاه را تغییر می دهد. نگاهی که معطوف به جیب باشد، هیچ سودی برای فوتبال ندارد. اگر فردی برای نفع بردن به فوتبال بیاید، آیا می تواند به فوتبال کمک کند؟ من تصورم این است که نوع نگاه آقای صدر می بایست گسترش پیدا کند. حداقل در جوان های تحصیل کرده. البته این این اصل نیست. من می توانم در دنیا برای شما مثال هایی بزنم. افراد زیادی که تحصیلات آکادمیک نداشته اند ولی با مطالعات فراوان به شخصیت هایی بی بدیل تبدیل شده اند؛ مثل آقای شاملو که اینقدر مطالعات آزاد داشت که شعرش را شیرین و دلنشین کرد. باید بدانیم معلم ها همیشه پای تخته نیستند. ضمن اینکه اگر یک سطح فکری را دنبال کنید و مدرک بگیرید، تک بعدی می شوید ولی امثال آقای صدر تک بعدی نبودند. آقای صدر شهرسازی خوانده بودند و دکتری از لیدز گرفته بود. چطور پای ایشان به سینما کشیده شد و چگونه به فوتبال آمدند.
*کلام صدر فوتبال را جذاب کرد
همان زمانی که آقای صدر به تلویزیون آمدند، واکنشهایی نشان داده شد. من دقیقا یادم می آید که به ایشان گفتم حضور شما اتفاق خجسته ای است. نه به خاطر تعارف و شروع آشنایی. به مرور آن شکوفایی خودش را نشان داد. به سرعت در دل مردم جا باز کرد. به سرعت برای تحلیل مسابقات بسیار مهم از حضور ایشان استفاده شد. کلام ایشان فوتبال را جذاب کرد. مردم تشنه این جذابیت بودند و وقتی آقای صدر به سرعت در میان مردم محبوبیت پیدا کردند، دامنه فوتبال گسترش پیدا کرد. ایشان سینما، فوتبال، تاریخ، فلسفه، و .. را با هم تلفیق کردند و فوتبال غیر از این هم نیست.
*صدر هنرمندانه سینما و فوتبال را گره زد
امیر حاج رضایی سپس به سکانس آخر فیلم تیرانداز چپ دست اثر آرتور پن ساخته سال 1958 اشاره کرد که در آن پل نیومن قهرمان فیلم در دوئلی برای مرگ و زندگی شرکت می کند و این کارشناس فوتبال اینطور این فیلم را به دنیای فوتبال و اتفاقات آن ارتباط داد:« من یادم است فیلمی به نام تیرانداز چپ دست از آرتور نیومن دیدم که او باید در آخرین سکانس برای کشتن دوست خود اسلحه می کشید.
وقتی تیراندازی انجام شد، پل نیومن به زمین افتاد. در آن لحظه انگار طاق سینما روی سرم ریخت و وقتی تلخی بیشتر شد که فهمیدیم جلد اسلحه او خالی بوده است. همین صحنه را ببرید به پنالتی ها. یک نفر در مقابل یک نفر. این شور و اضطراب در شما غوغا به پا می کند. اینکه آقای صدر سینما و فوتبال را گره زد، کار درستی بود و هنرمندانه از سوی او انجام شد. کار هر کسی نبود و باید مسلط می بودید. فوتبال درست است که درهنرهای هفت گانه نیست ولی خودش یک هنر است. آقای صدر کارهای مهمی کردند. جان کلام اینکه به نگاه آقای صدر نیاز داریم. یکی دو نفر هستند که دیدگاه های نزدیکی به آقای صدر دارند ولی خانه نشین هستند. امیدوارم نسل شما بتواند به آن نگاه برسد. البته کاری است که قبلش باید خیلی چیزها انجام بشود.
*در مورد نگاهی به ما بگویید که دکتر صدر از منتقد سینما به مفسر فوتبال بدل کرد.
یادم می آید یکی دوبار به ایشان گفتم آقای صدر از سینما بنویسید. می گفت نه؛ دیگر نه؛ من فوتبال را انتخاب کردم. او انتخاب کرده بود. عاشقانه هم انتخاب کرده بود. گاهی که برنامه داشتیم، باید یک ساعتی زودتر می رسیدیم و کارهای مربوط به گریم و این چیزها را انجام می دادیم. دراین مدت حرف می زدیم. او عاشق فوتبال بود. عشق به مفهوم واقعی. او آمیخته با این عشق بود. یکی آقای صدر. یکی آقای فردوسی پور. این ها کسانی هستند که می توانم نامشان را ببرم. وقتی در مورد فوتبال صحبت می کنند، انگار در مورد معشوقهاشان صحبت می کنند. هر دوی آنها. آقای صدر به یک انتخاب رسیدند و فوتبال را انتخاب کردند. یعنی عشقشان را انتخاب کردند و تمام نیروهایش را گذاشت روی فوتبال. سالها، ماهها، هفتهها، روزها و ساعت های زیادی را در آرشیو روزنامه های قدیمی می گشت و از دل تاریخ مطالب را بیرون می آورد. یک عاشق تمام عیار بود.»
*صدر عاشقانه فوتبال را دوست داشت
امیرحاج رضایی دوباره برای توصیف ملموس تر عشق حمیدرضا صدر به فوتبال، به سینما متوسل شد و اثری از مرحوم ایرج کریمی کارگردان فیلم باغ های کندلوس را یادآوری کرد که در یکی از سکانس های آن محمدرضا فروتن که نقش عاشق پیشه فیلم را بازی می کند، برای نشان دادن عشق خود همزمان با عبادت و نماز معشوقهاش، با او به رکوع و سجده می رود. کارشناس فوتبال با اشاره به این سکانس فیلم باغ های کندلوس که محصول سال1383 است، گفت: فیلمی از ایرج کریمی فقید دیدم. منتقد سینما که ایشان هم متاسفانه به دلیل بیماری سرطان خون از دنیا رفته اند.
در این فیلم صحنه ای وجود دارد که پسر به دیدار دختر می رود. دختر در حال نماز خواندن است و پسر تمام کارهایی که دختر رو به خدا انجام می دهد را رو به معشوقه اش تکرار می کند. یک نویسنده سینمایی گفته بود که این عاشقانه ترین صحنه ای است که می شود در یک فیلم دید و در مورد آقای صدر هم همین است. او عاشقانه فوتبال را دوست داشت. حیف این انسان؛(بغض دوباره به گلوی حاج رضایی بازگشت) حیف این نازنین که از بین ما رفت. واقعا دیگر جمله ای ندارم در توصیف غمی که در سینه ام سنگینی می کند. تمام آن شب ها که با هم تا نیمه های شب بودیم، مثل فیلم سینمایی از جلوی چشمانم می گذرند. خدا به همسرش، به دختر جوانش و به مادر بیمارش صبر بدهد.
به گزارش "ورزش سه"، در طول مصاحبه بغض سنگینی گلویش را گرفته بود و در پایان صحبتهایش تاکید داشت که در نوشتن حرفهایش دقت کنیم، چون این صحبتها به نوعی خداحافظی او با رفیق و همدم دیرینه و عزیزش به شمار میروند.
با هم سفر می کنیم به خاطرات امیرحاج رضایی و حمیدرضا صدر...
*فوتبال دوستی عمیقی بین ما شکل داد
به دلیل نزدیکی و همکاری های زیادی که با آقای دکتر صدر داشته ام، خیلی ناراحتم. هنوز خاطرات در ذهنم هست. چه شب هایی در مسابقات جام جهانی، یورو و .... را با هم سپری کردیم. مسابقات زیادی که به طور مشترک در تلویزیون با هم در موردشان حرف می زدیم. بیرون از تلویزیون هم خاطرات مشترک زیادی داریم؛ در مراسم رونمایی از کتاب ها، شرکت در همایش ها، حضور در دانشکده ها و .... صحبت در مورد فوتبال، دوستی عمیق و عاطفی ای میان ما ایجاد کرد تا جایی که من به منزل ایشان می رفتم و با خانواده محترمشان آشنا شدم.
*صدر به فوتبال ما طراوت بخشید
در مورد فوتبال نباید حرفی بزنم و جامعه قضاوتش را در مورد آقای صدر انجام داده و انجام خواهد داد. وقتی از دنیای سینما به دنیای فوتبال وارد شدند، نوآوری و بدعتی وارد کردند که جامعه ما نیاز داشت و به فوتبال ما طراوت بخشید. نوع ادبیات ایشان، آن شور و شیفتگی و تسلطی که به فوتبال مدرن داشتند را نیاز داشتیم. آقای صدر در میان این همه کلیشه و گفتگوهای قابل پیش بینی، با نوآوری هایی که داشتند، فوتبال را وارد مرحلهای جدید کردند.
* روزی روزگاری فوتبال به من فهماند با یک فرهیخته طرفم
اولین مرتبه به صورت غیابی و از روی نوشته های ایشان با او آشنا شدم. از روی ماهنامه سینمایی. صفحه سایه خیال را داشتند و مجذوب شیوایی قلم ایشان و پربار بودن متونی که می نوشتند شدم. سخت نبود تا بفهمی که چقدر ایشان وقت می گذارد و تحقیق و تفحص می کند. خیلی دوست داشتم او را ببینم، ولی این توفیق دست نمیداد. بعد از نوشتن کتاب روزی روزگاری فوتبال اندک تردیدی که در مورد فرهیخته بودن شخصیت ایشان داشتم، به اطمینان کامل تبدیل شد. فهمیدم با چه انسان فرهیخته ای طرف هستم.
کتاب یک کتاب جامعه شناسی بود که حاصل هزینه کردن زمان زیاد بود و خیلی زود هم نایاب شد و من از طریق دوستانم در روزنامه تماشاگران به یک نسخه از آن دست پیدا کردم. ابتدا یک کتاب بالینی بود، ولی تاکنون برای من به یک کتاب مرجع تبدیل شده است؛ چون آقای صدر با صرف نیروی فوق العاده این کتاب را به رشته تحریر درآوردهاند. از فوتبال اروپا که درگیر جنگ است تا اروپای شرقی درگیر با حکومت های دیکتاوری و زوایای مختلف فوتبال ایران. به طور کلی این کتاب هنوز برای من تازه و نو است. با اینکه چندین بار آن را خوانده ام. خیلی اوقات برای نوشتن مقالاتم به این کتاب رجوع می کنم. سه جلد از این کتاب را دارم. در ادامه روزگار چرخید و آقای صدر به تلویزیون آمدند و به خود ایشان گفتم که چه اتفاق خجسته ای.
*حالا ما مانده ایم و میراث صدر
همکاری ما از اینجا شکل گرفت. گاهی منفرد برنامه داشتیم و گاهی با هم. خیلی پیرامون فوتبال صحبت می کردیم. وقتی چندباری به منرل ایشان رفتم، بیشتر او را شناختم. آرشیو فیلم های کلاسیک و روز او را دیدم و کتاب هایش را. (بغض در گلوی امیرحاج رضایی گیر کرده و صدایش خفه تر به گوش می رسد) آقای صدر انسان نازنینی بود و خیلی حیف شد. 65 سال وقت رفتن نیست. کاری از دست ما برنمی آید، جز اندوه و تاسف. شخصیت فرهیخته، با دانش گسترده و تحصیلات آکادمیک که عمر شریفشان را در تحقیقات، مطالعات، گفتگوها و انتقال این دانش به جامعه گذاشتند. حالا با میراث آقای صدر روبرو هستیم. میراث ایشان چه بود؟ ده ها نوار از تفسیرهای ارزشمند ایشان وجود دارد، صدها مقاله، کتاب هایی که نوشته اند، کتاب هایی که به یادگار گذاشته اند. این ها همه یادگارها و میراثهای خجسه صدر برای نسل بعد از خودش است.
*روزهای سختی را گذراند ولی نگذاشت کسی بفهمد
ایشان در حوزه سینما بسیار توانمند بودند. من هم سینما را دوست داشتم، ولی ایشان مسلط بودند و گذشته از آن قدرت تحلیل داشتند. من معمولا از نوشته های ایشان و دیگر نویسنده های ماهنامه فیلم بهره می بردم. الان دیگر آقای صدر نیست و این تراژدی دردناک است. طول خواهد کشید که با ما بتوانیم با این واقعه دردناک کنار بیاییم. این آخری ها روزهای سختی را گذارند، ولی عزت نقسش اجازه نداد بگذارد که کسی از موضوع چیزی بداند. سعی می کرد مردم آگاهی پیدا نکنند.
*به مرگ فکر میکرد، چون خیلی زندگی را دوست داشت
می توانم دو خاطره کوتاه بگویم. یکبار 5 سال پیش بود که در ایران بودند. شبی با هم بودیم و به صورت ناگهانی به من گفت که عمر زیادی نمی کنم. من که اطلاعات زیادی از بیماری او نداشتم. گفتم شما 60 سال عمر دارید و سنی نیست. ولی من از کنه ماجرا بی خبر بودم. گویا آزمایشی نشان داده بود که بیماری در آغازش است و شروع به فعالیت کرده است. بعد از آن تلخ اندیش شد و مدام به مرگ فکر می کرد. آقای صدر به مرگ فکر می کرد و دلیلش این بود که زندگی را خیلی دوست داشت و حقش بود که عمر طولانی داشته باشد. در جامعه خودش و جایی که مردم به او عشق می ورزیدند، می توانست بیشتر از این ها خدمات بدهد، اما مرگ از دور داشت دندانش را نشان می داد و زندگی ایشان را به مخاطره می انداخت. من آنجا اصلا نمی دانستم بیمار هستند و چقدر این بیماری خطرناک است.
*ایدههای صدر بود که آنسوی نیمکت را پرمخاطب کرد
آخرین کاری که با هم مشارکت کردیم برنامه آنسوی نیمکت بود. آقای صدر بنیان گذار برنامه بودند و ایده هایی داشتند که برنامه را پرمخاطب ساخت. بخشی را خودشان به عنوان مفسر حضور داشتند و بخش پایانی را من حضور پیدا کردم و بعد هم سفر و هجرت و رفتن به آن سوی آب ها. چون خانواده اش آن سو بودند و از یک سو باید بیماریاش درمان می شد.
*دریغ از آن همه شیفتگی و عشق که میهمان خاک شد
آنطور که اطلاع دارم این چندماه آخر با رنج زندگی کرد. شیمی درمانی را قطع کردند و بدن بدون دفاع مانده بود. یک هفته آخر خبرهایی شنیدم؛ خبرهایی که گوینده اش با بغض و زار زدن از آن سوی آب ها به من می گفت و حتی آرزو می کرد که آقای صدر برای رهایی از این رنج و درد به آخرین سفر و به سفر همیشگی بروند تا دیروز صبح که خبر دردآور منتشر شد. و حالا ما انسانی فرهیخته را از دست داده ایم و گنجینه ای با ارزش در حوزه سینما و فوتبال. دریغ از آن همه شیفتگی و عشق که میهمان خاک بشود، ولی ما نمی توانیم کاری بکنیم. سوت پایان بازی زده شده و تمام شده و تنها چیزی که می توانند دوستانشان انجام دهند، انتشار افکار آقای صدر است. توصیه به خواندن کتاب های آقای صدر است و استفاده از نوشته های ایشان. حتی نوشتن کتابی در مورد ایشان تا نسل های بعد بدانند چه انسان گران قدری داشتیم.
*اگر بیماری نبود، هرگز ایران را ترک نمی کرد
واقعا آقای صدر عاشق زندگی بود و دلش می خواست این عشق را به مردم منتقل کند. بارها خودتان شنیده اید که می گفت من طرفدار تیم های ضعیف هستم. مردمش را دوست داشت و آب و خاکش را دوست داشت واگر این بیماری نبود، هرگز ایران را ترک نمی کرد. در مورد آقای صدر صحبت کردن خیلی طولانی است. آن هم برای من؛ برای منی که سالها با او زندگی کرده ام. چه در فوتبال و چه در بیرون از حرفه فوتبال. این اواخر لطف کرد و یک پیامی در اینستاگرام برای من نوشت با عنوان "مرد آرام". سطوری برای من نوشت که من را شرمنده کرد. اینقدر لطف داشت که من خودم را شایسته این لطف نمی دانستم. اما پاراف آخر دردناک بود. این بود که آیا می توانم دوباره آقای حاج رضایی را ببینم؟ نمی دانم کی و کجا؟ من حالا می گویم هیچ جا و هرگز. (صدای حاج رضایی از همیشه در طول مصاحبه آرام تر شده است) این یک مختصری بود از همراهی من و آقای صدر و افسوس که نیست دیگر نیست.
*یکی از بارزترین ویژگی های دکتر صدر تعلق نداشتن او به رنگ ها بود. در مورد این ویژگی او کمی توضیح بدهید.
ما دیدگاه مشترکی داشتیم و این دیدگاههای مشترک باعث شد به هم نزدیک شویم. من خودم از نوجوانی تعلقی به رنگ ها نداشته ام. روز چهارشنبه برای دربی از من تحلیل تصویری خواستند و من گفتم که برد و باخت هیچ کدام مهم نیست. مهم برنده شدن فوتبال است. معنی این هم آن است که از زشتی ها و پلشتی ها دور باشیم. نگاه من به فوتبال اینطوری است که فوتبال درست مثل زندگی است. در فوتبال 90 دقیقه وقت دارید و وقتی سوت را بزنند، دیگر تمام است. هیچ پدیده ای در دنیا با این همه شگفتی، با این همه اتفاقات، با این همه تلخ و شیرینی ها، با این فراز و فرود به فوتبال شبیه نیست، الا خود زندگی و من هیچ تردیدی در این موضوع ندارم. نوع نگاه من یا آقای صدر این نگاه بود و هست و اینکه وارد مسائل رنگی بشویم، اصلا وجود خارجی نداشت.
*نگرش صدر فراتر از فوتبال است
نگرش آقای صدر فراتر از فوتبال است و اندک آدم هایی هستند که این نگاه و نگرش را دارند. این نگرش اگر تسری پیدا کند، قطعا فوتبال بهتری خواهیم داشت. الان ما نگاه بازاری به فوتبال داریم و این با ذات فوتبال در تضاد است. درست است که فوتبال صنعت است و گردش مالی زیادی دارد، ولی نه از نوع ناپاکیای که اینجا رایج است. آقای صدر نوع نگاهش متفاوت بود. ما آن نگاه را لازم داریم. نگاهی که پشت سرش دانش گسترده، تجربه های فراوان و نیت پاک وجود داشت. ما صاحب آن نگاه نیستیم. نه در بخش مدیریت و نه در بخش های دیگر.
*نگرش و فلسفه فوتبال را پایدار نگه میدارد
می بینیم و می شنویم؛ اینکه این روزها چه ادبیات سخیفی رایج است. هرگز آقای صدر پا از دایره ادب بیرون نگذاشت. نوع نگاه آقای صدر نگاه انسانی است. آنچه در زمین فوتبال رخ می دهد، در زمین است و برنده و بازنده است؛ اما آنچه می تواند فوتبال را پایدار نگاه دارد، نگرش و فلسفه ماست. من افتخار داشتم که در مراسم کتاب فوتبال و فلسفه به همراه آقای راهبر در اردبیل حضور داشتم. چندین و چند فیلسوف در این کتاب دیدگاه هایشان آورده شده است. مثلا اینکه می گویند تکنیک پیکاسو در نقاشی پیچیده تر است یا تکنیک کریستانو رونالدو در زمین فوتبال. می خواهم بگویم این موضوع خیلی پیچیده است. می خواهم بگویم ما نگاه سطحی به فوتبال داریم. اینکه بگوییم اگر با 4 دفاع بازی کنیم بهتر است یا با سه دفاع، یا خط هافبکمان 4 نفره باشد یا سه نفره یا ...؛ این ها موضوعات اصلی نیستند. این ها برای جایی است که همه چیز سر جای خودش قرار داشته باشد.
* جامعه ما به نگاه صدر نیاز دارد و این ساده به دست نمیآید
بنابراین من فکر می کنم جامعه ما به نوع نگاه آقای صدر نیاز دارد و این ساده به دست نمی آید و محصول مطالعات فراوان است. محصول سفرهای فراوان، تحقیق و تحلیل طولانی و درنهایت نیت پاک؛ اینها در کنار هم نوع نگاه را تغییر می دهد. نگاهی که معطوف به جیب باشد، هیچ سودی برای فوتبال ندارد. اگر فردی برای نفع بردن به فوتبال بیاید، آیا می تواند به فوتبال کمک کند؟ من تصورم این است که نوع نگاه آقای صدر می بایست گسترش پیدا کند. حداقل در جوان های تحصیل کرده. البته این این اصل نیست. من می توانم در دنیا برای شما مثال هایی بزنم. افراد زیادی که تحصیلات آکادمیک نداشته اند ولی با مطالعات فراوان به شخصیت هایی بی بدیل تبدیل شده اند؛ مثل آقای شاملو که اینقدر مطالعات آزاد داشت که شعرش را شیرین و دلنشین کرد. باید بدانیم معلم ها همیشه پای تخته نیستند. ضمن اینکه اگر یک سطح فکری را دنبال کنید و مدرک بگیرید، تک بعدی می شوید ولی امثال آقای صدر تک بعدی نبودند. آقای صدر شهرسازی خوانده بودند و دکتری از لیدز گرفته بود. چطور پای ایشان به سینما کشیده شد و چگونه به فوتبال آمدند.
*کلام صدر فوتبال را جذاب کرد
همان زمانی که آقای صدر به تلویزیون آمدند، واکنشهایی نشان داده شد. من دقیقا یادم می آید که به ایشان گفتم حضور شما اتفاق خجسته ای است. نه به خاطر تعارف و شروع آشنایی. به مرور آن شکوفایی خودش را نشان داد. به سرعت در دل مردم جا باز کرد. به سرعت برای تحلیل مسابقات بسیار مهم از حضور ایشان استفاده شد. کلام ایشان فوتبال را جذاب کرد. مردم تشنه این جذابیت بودند و وقتی آقای صدر به سرعت در میان مردم محبوبیت پیدا کردند، دامنه فوتبال گسترش پیدا کرد. ایشان سینما، فوتبال، تاریخ، فلسفه، و .. را با هم تلفیق کردند و فوتبال غیر از این هم نیست.
*صدر هنرمندانه سینما و فوتبال را گره زد
امیر حاج رضایی سپس به سکانس آخر فیلم تیرانداز چپ دست اثر آرتور پن ساخته سال 1958 اشاره کرد که در آن پل نیومن قهرمان فیلم در دوئلی برای مرگ و زندگی شرکت می کند و این کارشناس فوتبال اینطور این فیلم را به دنیای فوتبال و اتفاقات آن ارتباط داد:« من یادم است فیلمی به نام تیرانداز چپ دست از آرتور نیومن دیدم که او باید در آخرین سکانس برای کشتن دوست خود اسلحه می کشید.
وقتی تیراندازی انجام شد، پل نیومن به زمین افتاد. در آن لحظه انگار طاق سینما روی سرم ریخت و وقتی تلخی بیشتر شد که فهمیدیم جلد اسلحه او خالی بوده است. همین صحنه را ببرید به پنالتی ها. یک نفر در مقابل یک نفر. این شور و اضطراب در شما غوغا به پا می کند. اینکه آقای صدر سینما و فوتبال را گره زد، کار درستی بود و هنرمندانه از سوی او انجام شد. کار هر کسی نبود و باید مسلط می بودید. فوتبال درست است که درهنرهای هفت گانه نیست ولی خودش یک هنر است. آقای صدر کارهای مهمی کردند. جان کلام اینکه به نگاه آقای صدر نیاز داریم. یکی دو نفر هستند که دیدگاه های نزدیکی به آقای صدر دارند ولی خانه نشین هستند. امیدوارم نسل شما بتواند به آن نگاه برسد. البته کاری است که قبلش باید خیلی چیزها انجام بشود.
*در مورد نگاهی به ما بگویید که دکتر صدر از منتقد سینما به مفسر فوتبال بدل کرد.
یادم می آید یکی دوبار به ایشان گفتم آقای صدر از سینما بنویسید. می گفت نه؛ دیگر نه؛ من فوتبال را انتخاب کردم. او انتخاب کرده بود. عاشقانه هم انتخاب کرده بود. گاهی که برنامه داشتیم، باید یک ساعتی زودتر می رسیدیم و کارهای مربوط به گریم و این چیزها را انجام می دادیم. دراین مدت حرف می زدیم. او عاشق فوتبال بود. عشق به مفهوم واقعی. او آمیخته با این عشق بود. یکی آقای صدر. یکی آقای فردوسی پور. این ها کسانی هستند که می توانم نامشان را ببرم. وقتی در مورد فوتبال صحبت می کنند، انگار در مورد معشوقهاشان صحبت می کنند. هر دوی آنها. آقای صدر به یک انتخاب رسیدند و فوتبال را انتخاب کردند. یعنی عشقشان را انتخاب کردند و تمام نیروهایش را گذاشت روی فوتبال. سالها، ماهها، هفتهها، روزها و ساعت های زیادی را در آرشیو روزنامه های قدیمی می گشت و از دل تاریخ مطالب را بیرون می آورد. یک عاشق تمام عیار بود.»
*صدر عاشقانه فوتبال را دوست داشت
امیرحاج رضایی دوباره برای توصیف ملموس تر عشق حمیدرضا صدر به فوتبال، به سینما متوسل شد و اثری از مرحوم ایرج کریمی کارگردان فیلم باغ های کندلوس را یادآوری کرد که در یکی از سکانس های آن محمدرضا فروتن که نقش عاشق پیشه فیلم را بازی می کند، برای نشان دادن عشق خود همزمان با عبادت و نماز معشوقهاش، با او به رکوع و سجده می رود. کارشناس فوتبال با اشاره به این سکانس فیلم باغ های کندلوس که محصول سال1383 است، گفت: فیلمی از ایرج کریمی فقید دیدم. منتقد سینما که ایشان هم متاسفانه به دلیل بیماری سرطان خون از دنیا رفته اند.
در این فیلم صحنه ای وجود دارد که پسر به دیدار دختر می رود. دختر در حال نماز خواندن است و پسر تمام کارهایی که دختر رو به خدا انجام می دهد را رو به معشوقه اش تکرار می کند. یک نویسنده سینمایی گفته بود که این عاشقانه ترین صحنه ای است که می شود در یک فیلم دید و در مورد آقای صدر هم همین است. او عاشقانه فوتبال را دوست داشت. حیف این انسان؛(بغض دوباره به گلوی حاج رضایی بازگشت) حیف این نازنین که از بین ما رفت. واقعا دیگر جمله ای ندارم در توصیف غمی که در سینه ام سنگینی می کند. تمام آن شب ها که با هم تا نیمه های شب بودیم، مثل فیلم سینمایی از جلوی چشمانم می گذرند. خدا به همسرش، به دختر جوانش و به مادر بیمارش صبر بدهد.