انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: تحلیل افعال "خواستن، برخاستن، خاستن " _ادبیات فارسی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
خواستن، برخاستن، خاستن

۱_ «خواستن» یعنی طلب کردن، قصد کردن (و معانیِ نزدیکِ دیگر):

«خواستم» گفت خاک‌پای توام
عقلم اندرزمان نصیحت کرد

گفت: در راهِ دوست خاک مباش
نه که بر دامنش نشیند گرد!
(سعدی)

۲_ برخاستن یعنی بلند شدن (و معانیِ نزدیکِ دیگر):

همه لشکر از جای برخاستند
درفشِ فریدون بیاراستند
(شاهنامه)

۳_ به‌پا خاستن و برپا خاستن یعنی بلند شدن، از جا بلند شدن:
«به‌پا خاستم و به‌راه افتادم». نکته: فعلِ «خیز» در «برپا خیز» از «خاستن» است.

«خاستن» به‌معنی پدید آمدن، به‌وجود آمدن و عارض شدن هم بدون واو است:
«مردکی را چشم‌درد خاست.» (گلستان)

«نوخاسته» به‌معنی جوان و تازه‌رُسته هم بدون واو است:

صبح‌دم مرغِ چمن با گُلِ نوخاسته گفت:
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
(حافظ)