انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: فعل گرداند در ادبیات فارسی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
فعل گرداند در ادبیات فارسی 1


#گرداند

#گذرا_به_مفعول: (در این حالت فعل به علامت را نیاز دارد)

تو کافردل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم
که محرابم #بگرداند خم آن دلستان ابرو
حافظ

برفت آن که بلای دل است و راحت جان
مگر خدای تعالی بلا #بگرداند
خواجوی کرمانی

دلم هر لحظه از داغی به داغ دیگر آویزد
چو بیماری که #گرداند ز تاب درد بالین را
صائب تبریزی

#گذرا_به_مفعول_و_مسند(در این حالت فعل به یک را و چگونه نیاز دارد و می توان ان را با نمود و ساخت و کرد جایگزین کرد)

عشق آن بت ساکن میخانه #می‌گرداندم
جان غمگین در پی جانانه می‌گرداندم
خواجوی کرمانی

وگر قیمتی گوهری غم مدار
که ضایع #نگرداندت روزگار
سعدی

آن کس که توانگرت #نمی‌گرداند
او مصلحت تو از تو بهتر داند
سعدی

روی بنمود و چو مشتاق شدم، بار دگر
باز پوشید، که مشتاق ترم #گرداند
اوحدی
گرت به فر جوانی امیدواری هاست
جهان پیر تو را نا امید #گرداند
رهی معیری

گردآوری : جناب دکتر محمودزاده
گروه دبیران ادبیات فارسی کشور