انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: °| نزار قباني |°
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4
خانواده بلقیس با ازدواجش با نزار قبانی به شدت مخالف بودن، ولی با وساطت افراد مهمی بهم رسیدن.
نزار میگه چندبار ازش پرسیدم چرا با وجود مخالفت قبیله‌ت با من ازدواج کردی و دردسراشو به جون خریدی؟
میگه بلقیس هربار، من رو مثل یه طفل در آغوش می‌کشید و می‌گفت؛
«أنت قبیلتی»، قبیله‌ی من تویی.
الكلمات قد تكذب
و لكن التصرفات دائما تقول الحقيقة.

شاید «کلمه‌ها» دروغ بگویند،
اما «رفتارها» همیشه راست می‌گویند.

_نزارقبانی
فکرتُ أنَّ الشعر ینقذني ولکن القصائد أغرقتني
گفتم شعر نجاتم می‌دهد غرقم کرد.."!

_نزار قبانی
(22-12-2021، 0:57)امیر‌حسین نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
اگر به دریا می‌گفتم که
چه احساسی نسبت به تو دارم،
سواحل و صدف‌ها و ماهی‌‌هایش را
رها می‌کرد و به دنبال من می‌آمد.

[نزار قبانی]
یا اَمرَأةً أُحِبُّها
تُفَجِّرُ الشِّعرَ إِذا داسَت على أيَّ حَجَر
یا امرَأةً تَحمِلُ في شُحُوبِها
جَمیعَ أحزانِ الشَّجَر
ما أجمَلَ المَنفى إذا کُنّا مَعَاً
یا امرَأةً توُجِزُ تاریخي
وتاریخَ المطر.




ای زنی که دوست‌اش می‌دارم
زنی که می‌جوشاند؛
چشمه‌های شعر را،
گر پا گذارد بر هر سنگی.
.
زنی که
بر دوش می‌کشد؛
تمام اندوه درختان
در رنگ پریدگی‌اش.
.
خوشا تبعید!
چون باشیم با یکدگر
ای زنی که خلاصه می‌کند؛
تاریخ مرا
تاریخ باران‌ را!

#نزار_قبانی
الذي يحب إمرأة يحب وطناً.
«مردى که زنی را دوست داشته باشد؛
وطنی را دوست دارد.»

#نزار_قبانی
أحبك..
وأكتب إسمك كلّ مرة بحرفي المشاغب..
وأتركُ روحي مُعلقة في قلبكِ الحاضر الغائب..
وأغمسّ أبجديتي بأنفاسكِ حتى تصيرَ لوحة بلا شوائب..
فأنا المجنون الذي ارتكب جريمة حبكِ ولم يهمهُ العواقب..
فإن كنتِ موتي فأنا شهيد حبّك..
وإن كنت ذنبي العظيم فلست عنه بتائب..

#نزار_قباني
قولي "أحُبكَ" كي تزيدَ وسامتي
فبغيرِ حبّكِ لا أكـونُ جميـلا

قولي "أحبكَ" كي تصيرَ أصابعي
ذهباً... وتصبحَ جبهتي قنـديلا

قـولي "أحبكَ" كي يتمَّ تحـولي
فأصيرُ قمحاً... أو أصيرُ نخيـلا

الآنَ قوليهـا... ولا تتـردّدي
بعضُ الهوى لا يقبلُ التأجيـلا

قولي "أحبكَ" كي تزيدَ قداستي
ويصيـرَ شعري في الهوى إنجيلا

سأغيّرُ التقويمَ لـو أحببتـني
أمحو فصولاً أو أضيفُ فصولا

وسينتهي العصرُ القديمُ على يدي
وأقيـمُ مملكـةَ النسـاءِ بديـلا

#نزار_قباني
.
"أحب طيور تشرين"

اليوميات
أحب أضيع مثل طيور تشرين
بين الحين والحين
أريد البحث عن وطنٍ
جديدٍ ... غير مسكون
و ربٍ لا يطاردني
وأرضٍ لا تعاديني
أريد أفر من جلدي
و من صوتي
و من لغتي
و أشرد مثل رائحة البساتين
أريد أفر من ظلي
و أهرب من عناويني
أريد أفر من شرق الخرافة والثعابين
من الخلفاء
و الأمراء
من كل السلاطين
أريد أحب مثل طيور تشرين
أيا شرق المشانق والسكاكين
و الأمراء
من كل السلاطين
أريد أحب مثل طيور تشرين
أيا شرق المشانق والسكاكين
و الأمراء
من كل السلاطين
أريد أحب مثل طيور تشرين
أيا شرق المشانق والسكاكين...






دوست می‌دارم پرندگان پاییز را

«روزانه‌ها»

دوست می‌دارم؛
گم شوم گاه‌به‌گاه به‌سان پرندگان پاییزی.
می‌خواهم وطنی بیابم
وطنی نو
بی هیچ دیّاری وّ خدایگانی که
تعقیب‌ام کند؛
و سرزمینی که برنخیزد به دشمنی‌ام.
می‌خواهم بگریزم، از پوست خویش
از صدایم
از زبان‌ام.
می‌خواهم بگریزم، به‌سان شمیم بستان‌ها
می‌خواهم‌ بگریزم، از سایه‌ی خویش،
از نشانی‌ام.
می‌خواهم بگریزم ،از شرقِ خرافه‌ها و ماران.
از خُلفا، تمامی پادشاهان.
می‌خواهم عشق بِورزَم‌ به‌سان پرندگان پاییزی؛
ای شرق چوبه‌های دار و دشنه‌ها وُ امیران.
از تمام پادشاهان...
می‌خواهم عشق بورزم، به‌سان پرندگان پاییزی،
ای شرقِ چوبه‌های دار و دشنه‌ها
و امیران
از تمام پادشاهان...
می‌خواهم عشق بورزم، به‌سان پرندگان پاییزی؛
ای شرق چوبه‌های دار و دشنه‌ها



#نزار_قبانی
إذا ما جلستِ طويلاً أمامي
كمملكةٍ من عبيرٍ ومرمرْ..
وأغمضتُ عن طيّباتكِ عيني
وأهملتُ شكوى القميص المعطّرْ

فلا تحسبي أنني لا أراكِ
فبعضُ المواضيع بالذهن يُبْصَرْ
ففي الظلّ يغدو لعطرك صوتٌ
وتصبح أبعادُ عينيكِ أكبر

أحبّكِ فوقَ المحبّة.. لكنْ
دعيني أراك كما أتصوّرْ

#نزار_قباني
صفحه‌ها: 1 2 3 4