انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: °| نزار قباني |°
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4
°| نزار قباني |° 1

°| نزار قباني |° 1
بیوگرافی نزار قبانی شاعر و ناشر 

در این مطلب با نزار قبانی یکی از شخصیت های ارزشمند دوران معاصر سوریه آشنا خواهیم شد و به زندگی وی می پردازیم. بیوگرافی و عکس ها را در زیر می خوانید. نزار قبانی (زاده: ۲۱ مارس ۱۹۲۳- درگذشته ۳۰ آوریل ۱۹۹۸) دیپلمات، شاعر و ناشر سوری بود.

 

قبانی دانشجوی حقوق دانشگاه دمشق در سال ۱۹۴۴ 

 

زمینهٔ کاری : شاعر
زادروز : ۲۱ مارس ۱۹۲۳ دمشق
مرگ:  ۳۰ آوریل ۱۹۹۸ میلادی (۷۵ سال) لندن
ملیت :  سوریه
محل زندگی: دمشق، بیروت و لندن
علت مرگ : بیماری قلبی
جایگاه خاکسپاری :  دمشق
لقب : شاعر زن و عشق
پیشه : رایزن فرهنگی و سفیر سوریه در دهه ۶۰ و ۷۰ قرن بیستم
همسر(ها) : زهرا و بلقیس الراوی
فرزندان: هدباء، توفیق، زینب و عمر
مدرک تحصیلی: لیسانس حقوق
دانشگاه : دانشکده حقوق دمشق
دلیل سرشناسی : شعر عاشقانه و شعر سیاسی و ترانه‌های ماندگار عرب

°| نزار قباني |° 1

نِزار قَبانی ، ۲۱ مارس ۱۹۲۳ در شهر دمشق سوریه به دنیا آمد.وی در آوريل ۱۹۹۸ در لندن از دنيا رفت. نزار قبانی در دمشق دیپلم ادبیات و فلسفه گرفت. معلمین وی فرانسوی بودند و از همان دوره با آثار شاعران و نویسندگان فرانسوی آشنا شد.هنگامی که ۱۵ ساله بود خواهر ۲۵ ساله‌اش به علت مخالفت خانواده‌اش با ازدواج با مردی که دوست داشت اقدام به خودکشی نمود.

 
در حین مراسم خاکسپاری خواهرش ، وی تصمیم گرفت که با شرایط اجتماعی که او آن را مسبب قتل خواهرش می‌دانست بجنگد.ماجراي دیگری که بر نزار قبانی تاثیر بسیاری گذاشت،ترور همسر او «بلقيس الراوي» بود كه در جريان بمب گذاري يك گروهك مخالف رژيم عراق در سال ۱۹۸۱ در سفارت عراق در بيروت جان باخت،

°| نزار قباني |° 1

[ راه خیلی سختی را برای ب دست اوردن معشوقه اش بلقیس طی کرده  بود همه محالف بودند به خصوص خانواده بلقیس آن هم به دلایل متفوتی هم چون نزار از سوریه و بلقیس از عراق بود و اینکه دوران جنگ سختی را طی میکردند و در اخر با سختی و تلاش زیاد با وساطتت رئیس جمهور عراق آن زمان و  بزرگان زیاد دیگری و در اخر با موافقت همه این وصلت صورت میگیرد  

نزار قبانی :
«بلقیس!
رفته بودی سر کوچه انار بگیری
دانه هایت را آوردند
آن‌ها بیروت را رها کردند
و آهویی را از پا در آوردند
از وقتی چشمهای تو بسته شد
دریا استعفا داد

بلقیس !
وقتی کیفت را از لای خرابه های بیروت در آوردند
فهمیدم با رنگین کمانی زندگی می‌کردم»

«اگر آنان درخت زیتونی را از ربع قرن پیش آزاد کردند
یا میوه لیمویی را بازگرداندند
و پلیدی را از تاریخ محو نمودند
از قاتلان تو تشکر خواهم کرد ‌ای بلقیس،
اما آنان فلسطین را ترک کردند تا آهویی را بکشند...»


وی كشته شدن همسرش را بهانه اي براي محكوم كردن فتنه ها و تفرقه هاي موجود بين عرب ها قرار مي دهد:


«اگر آنان درخت زيتوني را از ربع قرن پيش آزاد كردند
يا ميوه ليمويي را بازگرداندند
و پليدي را از تاريخ محو نمودند
از قاتلان تو تشكر خواهم كرد اي بلقيس
اما آنان فلسطين را ترك كردند تا آهويي را بكشند» ]

°| نزار قباني |° 1

وقتی در لندن سفیر سوریه بود انگلیسی را آموخت. بعدها در مادرید که محل مأموریتش بود با زبان اسپانیایی آشنا شد: «می دیدم که چه زبان لطیفی ست. من به شعرهای ماچادو، خیمِنِز، آلبرتی و لورکا دلبستگی عجیبی یافتم. این زبان زبان عشق و انقلاب، آب و آتش در کنار هم است».
 
وی به مدت بیست سال در دستگاه دیپلماسی سوریه خدمت کرد.وی در آوريل ۱۹۹۸ در لندن از دنيا رفت. جنازه نزار قباني به دستور حافظ اسد رئيس جمهور سوريه با احترام نظامي و تشريفات رسمي بر دوش هزاران نفر از دوستداران شعرش در دمشق زادگاه او به خاك سپرده شد.

دكتر شفیعی کدکنی در كتاب شاعران عرب آورده است: چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه از شعرش خوشمان بیاید یا نه، قبانی پرنفوذترین شاعر عرب است.

نزار قبانی دیپلمات، شاعر و ناشر سوری بود

 
آثار نزار قبانی

دفترهای شعر
قالت لی السمراء (دختر سبزه‌رو به من گفت) ۱۹۹۴
طفولة نهد (کودکی یک پستان)۱۹۴۸
سامبا (سامبا)۱۹۴۹
أنت لی (تو مال منی) ۱۹۵۰
قصائد (قصیده‌ها)۱۹۵۶
حبیبتی (عشق من) ۱۹۶۱
الرسم بالکلمات (نقاشی با واژه‌ها)۱۹۶۶
یومیات امرأة لامبالیة (روزنگارهای یک زن بی‌باک) ۱۹۶۸
قصائد متوحشة (شعرهای وحشی) ۱۹۷۰
کتاب الحب (کتاب عشق)۱۹۷۰
أشعار خارجة علی القانون (شعرهای خارج از قانون) ۱۹۷۲
أحبک، أحبک و البقیة تاتی (دوستت دارم، دوستت دارم و ادامه‌اش می‌آید) ۱۹۷۸
الی بیروت الانثی مع حبی (برای بیروت مؤنث با عشق) ۱۹۷۸
کل عام و أنتی حبیبتی (همه سال عشق منی)۱۹۷۸
أشهدُ أن لا امرأة (من اعلام می‌کنم که هیچ زنی جز تو نیست)۱۹۷۹
هکذا أکتب تاریخ النساء (این گونه تاریخ زنان را می‌نویسم)۱۹۸۱
قاموس العاشقین (فرهنگ نامهٔ عاشقان)۱۹۸۱
قصیدة بلقیس (قصیده بلقیس)۱۹۸۲
الحب لا یخاف الضوء الاحمر (عشق از چراغ قرمز نمی‌ترسد)۱۹۸۵
أشعار مجنونة (شعرهای دیوانگی) ۱۹۸۵
قصائد مغضوب علیها (شعرهای مورد غضب واقع شده) ۱۹۸۶
سیبقی الحب سیدی (عشق سرورم خواهد ماند)۱۹۸۷
الاوراق السریة لعاشق قرمطی (برگه‌های سری یک عاشق قرمطی) ۱۹۸۸
تزوجتک ایتها الحریه (آزادی، من با تو ازدواج کرده‌ام)۱۹۸۸
ثلاثیة أطفال الحجارة (سه‌گانهٔ کودکان سنگ) ۱۹۸۸

 °| نزار قباني |° 1

الکبریت فی یدی و دویلاتکم من ورق (من کبریت در دست دارم و دولت‌های کوچک‌تان از شاخ و برگ‌اَند) ۱۹۸۹
لا غالب الا الحب (پیروزی، جز عشق نیست)۱۹۹۰
هوامش علی الهوامش (حاشیه‌نویسی‌هایی بر حاشیه‌ها) ۱۹۹۱
هل تسمعین صهیل احزانی (آیا صدای شیههٔ غم‌هایم را می‌شنوی)۱۹۹۱
انا رجل واحد و أنت قبیله من النساء (من مردی تنها هستم و تو قبیله‌ای از زنان)۱۹۹۲

 

خمسون عاماً فی مذبح النساء (پنجاه سال در کشتارگاه زنان)۱۹۹۴
دمشق نزار قبانی، ۱۹۹۵
تنویعات نزاریه علی مقام العشق (گلچین‌های نزاری در دستگاه عشق) ۱۹۹۶
أبجدیة الیاسمین (الفبای یاس) ۱۹۹۸

 

دفترهای نثر

الشعر قندیل اخضر (شعر یک قندیل سبز است) ۱۹۶۳
قصتی مع الشعر (داستان من و شعر) ۱۹۷۰
عن الشعر و الجنس و الثورة (از شعر و جنس و انقلاب) ۱۹۷۱
المرأة فی شعری و فی حیاتی (زن در شعر و زندگی من) ۱۹۷۵
الکتابة عمل انقلابی (نوشتن کاری انقلابی است) ۱۹۷۵
ما هو الشعر (شعر چیست) ۱۹۸۱
والکلمات تعرف الغضب (کلمات خشم را می‌شناسند) ۱۹۸۲
شیء من النثر (چیزی از نثر) ۱۹۸۳
العصافیر لاتطلب تأشیرة دخول (گنجشکان اجازه ورود نمی‌گیرند)۱۹۸۳
لعبت بإتقان وها هی مفاتیحی (با مهارت بازی کردم و این است کلیدهای من)۱۹۹۰
بیروت.. حریة لا تشیخ (بیروت… آزادی‌ای است که پیر نمی‌شود) ۱۹۹۲


دفترهای نمایش نامه

جمهوریة جنونستان (جمهوری جنونستان) ۱۹۷۷
برگرفته از نزار قبانی، عاشقانه سرای بی همتا، مترجم رضا طاهری

 


کتاب‌های چاپ شده نزار قبانی به زبان فارسی

۱۳۸۴ – باران یعنی تو برمی‌گردی یغما گلرویی، نشر دارینوش.
۱۳۸۴ – بیروت، عشق و باران، ترجمهٔ رضا عامری، تهران، نشر نگیما.
۱۳۸۶ – عشق پشت چراغ قرمز نمی‌ماند!، مهدی سرحدی، نشر کلیدر.
۱۳۹۳ – نزار قبانی، عاشقانه سرای بی همتا، مترجم رضا طاهری، نشر نخستین
۱۳۵۶ – داستان من و شعر، مترجم غلامحسین یوسفی و یوسف بکار، نشر توس.
۱۳۸۰ – بلقیس وعاشقانه‌های دیگر، مترجم موسی بیدج، نشر ثالث.
۱۳۸۳ – در بندر آبی چشمانت، مترجم احمد پوری، نشر چشمه.
۱۳۸۴ – تا سبز شوم از عشق، مترجم موسی اسوار، نشر سخن.
۱۳۸۸ – صد نامهٔ عاشقانه، مترجم رضا عامری، نشر چشمه.
۱۳۹۲ – گنجشک‌ها ویزا نمی‌خواهند، مترجم انسیه سادات هاشمی، نشر حماسه قلم.
۱۳۹۳ – ماهرانه بازی کردم؛ این هم کلیدهایم، مترجم انسیه سادات هاشمی، نشر حماسه قلم.
۱۳۹۴ – عشق ما روی آب راه می‌رود، مترجم: مجتبی پورمحسن و مهرناز زاوه، انتشارات مروارید


هنگامی که ۱۵ ساله بود خواهر ۲۵ ساله‌اش به علت مخالفت خانواده‌اش با ازدواج با مردی که دوست داشت اقدام به خودکشی نمود. در حین مراسم خاکسپاری خواهرش ، وی تصمیم گرفت که با شرایط اجتماعی که او آن را مسبب قتل خواهرش می‌دانست بجنگد.


اشعار نزار قبانی را به شکل آواز و ترانه، خوانندگان بزرگی چون ام کلثوم، عبد الحلیم حافظ و نجاه الصغیره(مصر)، فیروز و ماجده الرومی (لبنان)، کاظم الساهر(عراق) خوانده‌اند. او در دنیای عرب از شهرتی بی‌همتا برخوردار است. شعر او به اکثر زبان‌های دنیا ترجمه شده‌است و خوانندگانی بی‌شمار دارد.

وی در ۳۰ آوریل ۱۹۹۸(سن ۷۵ سالگی) در لندن از دنیا رفت. جنازه نزار قبانی به دستور حافظ اسد رئیس جمهور سوریه با احترام نظامی و تشریفات رسمی بر دوش هزاران نفر از دوستداران شعرش در دمشق زادگاه او به خاک سپرده شد.

عشق از آنِ مردانِ شجاع است برای ترسوها مادرانشان زن می گیرند!

دکتر شفیعی کدکنی در کتاب شاعران عرب آورده است: چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه از شعرش خوشمان بیاید یا نه، قبانی پرنفوذترین شاعر عرب است. تاکنون مترجمانی چون غلامحسین یوسفی، عبدالحسین فرزاد، موسی بیدج، احد پوری، یغما گلرویی و … شعرهای نزار قبانی را به فارسی برگردانده‌اند.
بلقيس ، ذهبت لشراء الرمان "لقد أحضروا بذورك ..

بلقيس ، برای خرید انار رفته بودی «دانه هایت را آوردند ..
°| نزار قباني |° 1

أخاف أن أحادثك بكثرة فتمل مني , وأخاف أن أصمت فتظن أن قلبي لم يعد يهتم بك ..
- نزار قباني
°| نزار قباني |° 1
قارئة الفنجان


جَلَسَتْ و الخَوفُ بِعَينَيها
تَتَئَمَلْ فِنجاني المَقلوبْ
قالَتْ:يا وَلَدي،لا تَحزَنْ
الحُبُّ عَلَيكَ هوَ المَكتوبْ
يا وَلَدي
يا وَلَدي،قَد ماتَ شَهيداً
مَن ماتَ فِداءً لِلمَحبوبْ
يا وَلَدي
بَصَّرتُ و نَجَّمتُ كَثيراً
لٰكِني،لَم اَقرأ اَبَداً
فِنجاناً يُشبِهُ فِنجانَكْ
بَصَّرتُ و نَجَّمتُ كَثيراً
لٰكِني لَم اَعرِفْ اَبَداً
اَحزاناً تُشبِهُ اَحزانَكْ
مَقدورَكَ اَنْ تَمضي اَبَداً
في بَحرِ الحُبْ،بِغَيرِ قُلوعْ
و تَكونُ حَياتُكَ طولَ العُمرِ كِتابَ دُموعْ
مَقدورُكَ اَنْ تَبقيٰ مَسجونً
بَينَ الماءِ و بَينَ النارْ
فَبِرَغمِ جَميعِ حَرائِقِهِ
و بِرَغمِ جَميعِ سَوابِقِهِ
و بِرَغمِ الحُزنِ الساكِنِ فينا لَيلَ نَهارْ
و بِرَغمِ الريحْ
و بِرَغمِ الجَوِّ الماطِّرِ و الاِعصارْ
الحُبُّ سَيَبقيٰ يا وَلَدي اَحليٰ الاَقدارْ
يا وَلَدي
بِحَياتِكَ يا وَلَدي اِمراَةٌ
عَيناها،سُبحانَ المَعبودْ
فَمُها مَرسومٌ كَالعُنقودْ
ضِحكَتُها اَنغامٌ و وُرودْ
و الشَعرُ الغَجَريُ المَجنونْ
يُسافِرُ في كُلِّ الدُنيا
قَدْ تَغدو اِمراَةٌ يا وَلَدي
يَهواها القَلبْ هيَ الدُنيا
لٰكِّنَ سَمائَكَ مُمطِرَةٌ
و طَريقُكَ مَسدودٌ،مَسدودْ
فَحَبيبَةُ قَلبِكَ،يا وَلَدي
نائِمَةٌ في قَصرٍ مَرصودْ
مَن يَدخُلَ حُجرَتَها
مَن يَطلُبُ يَدَها
مَن يَدنو مِن سورِ حَديقَتِها
مَن حاوَلَ فَكَّ ضَفائِرِها
يا وَلَدي،مَفقودٌ،مَفقودٌ،مفقودْ
يا وَلَدي
سَتُفَتِشُ عَنها يا وَلَدي في كُلِّ مَكانْ
و سَتَسئَلُ عَنها مَوجَ البَحرِ
و تَسئَلُ فَيروزَ الشُطئانْ
و تَجوبُ بِحاراً و بِحارا
و تَفيضُ دُموعُكَ اَنهارا
و سَيَكبُرُ حُزنُكَ حَتيٰ
يُصبِحَ اَشجاراً اَشجارا
و سَتَرجِعُ يَوماً يا وَلَدي
مَهزوماً مَكسورَ الوِجدانْ
و سَتَعرِفُ بَعدَ رَحيلِ العُمرْ
بِاَنَكَ كُنتَ تُطارِدُ خَيطَ دُخانْ
حَبيبَةُ قَلبِكَ لَيسَ لَها
اَرضٌ اَو وَطَنٌ اَو عُنوانْ
ما اَصعَبَ اَنْ تَهويٰ اِمراَةً
يا وَلَدي لَيسَ لَها عُنوانْ





زن فال گیر


نشست (زن) و ترس در دیدگانش بود
به فنجان واژگونم به دقت نگریست
گفت : پسرم اندوهگین مباش
پسرم عشق سرنوشت توست
پسرم عشق سرنوشت توست
پسرم به یقین شهید می میرد
آن که در راه محبوب جان بسپارد
پسرم ، پسرم
بسیار نگریسته ام و ستارگان بسیار را مرور کرده ام
اما فنجانی شبیه به فنجان تو نخوانده ام
بسیار نگریسته ام و ستارگان بسیار را مرور کرده ام
اما غمی که مانند غم تو باشد نشناخته ام
سرنوشتت ، بی بادبان در دریای عشق راندن است
وسراسر زندگی ات کتابی ست از اشک
و تو گرفتار میان آب و آتش
با وجود تمامی سوزش ها
و با وجود تمامی پی آمدها
و با وجود اندوهی که ماندگار است در شب و روز
و با وجود باد ، گردباد و هوای بارانی
پسرم ، پسرم عشق بر جای می ماند
عشق زیباترین سرگذشت هاست
به زندگی سوگند ، در زندگی ات زنی ست با چشمانی شکوهمند
لبانش چون خوشه انگور
وخنده اش نغمه ی مهربانی
موی پریشان او چونان مجنون به اکناف دنیا سفر می کند
پسرم زنی را اختیار کرده ای که قلب دنیا دوستدار اوست
اما آسمان تو بارانی ست و راه تو بسته ی بسته
و محبوبه ی قلب تو در کاخی که نگهبانانی دارد در خواب است
هر آن که بخواهد به منزلگاهش وارد شود
و هر آن که به خواستگاری اش برود
از پرچین باغش بگذرد
وگره ی گیسوانش را بگشاید
پسرم ،ناپدید می شود ناپدید
پسرم
پسرم به زودی در همه جا به جستجوی او خواهی پرداخت
از موج دریا و مرواریدهای کرانه ها سراغش را می گیری
و در می نوردی و می پیمایی دریاها و دریاها را
و اشک های تو رودها را لبریز خواهد کرد
و غمت چون فزونی می یابد درختان سر بر می کشند
پسرم اما روزی باز خواهی گشت ، نومید و تن خسته
و آن زمان از پس گذار عمر خواهی دانست
که در تمامی زندگی به دنبال رشته ای از دود بوده ای
پسرم معشوقه ی دلت نه وطنی دارد ،نه زمینی و نشانی
وه چه دشوار است پسرم عشق تو به زنی که او را نام و نشانی نیست
°| نزار قباني |° 1



حمایت و پشتیبان دختر بعد از پدرش حقوق ماهانه او است ، هیچ بحث و فلسفه ای وجود ندارد ، این یک حقیقت است
من چیزی از عشق مان به کسی نگفته‌ام ..
آنها تو را هنگامی که در اشک های چشمم
تن می‌شسته ای دیده اند ..

_نزار قبانی
_ أحضنی و کأنی سأموت غداً
+ و ماذا عن الغد؟
_ أحضنی و کاننی عدتُ



_ مرا جوری در آغوش بگیر که انگار فردا می‌میرم.
+ و فردا چطور؟
_ جوری در آغوشم بگیر که انگار از مرگ بازگشته‌ام.


| نزار قبانی |
°| نزار قباني |° 1
عطری که بر تنت می‌پاشی
امضای توست که جعلش غیر ممکن است!
⌈ نزار قبانی ⌋
صفحه‌ها: 1 2 3 4