انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: برگزیره های کتاب "دروغ هایی که به خود می گوییم | جان فردریکسون"
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
برگزیره های کتاب "دروغ هایی که به خود می گوییم | جان فردریکسون"

برگزیره های کتاب "دروغ هایی که به خود می گوییم | جان فردریکسون" 1

واقعیت دردناک است،
اما انکار خطرناک.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



وقتی بر توهماتمان اصرار می‌ورزیم، زندگی واقعی از کنارمان می‌گذرد؛ در حالی‌که، ما انتظار زندگی خیالی‌ای را می‌کشیم که هرگز فرا نمی‌رسد به این ترتیب، خسران‌هایی که ما بر خودمان تحمیل می‌کنیم، خسران‌های زندگی را تشدید می‌کنند.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


متوجه شدم که اگر نمی‌توانم او را آن‌طور که هست دوست بدارم، باید او را رها کنم تا شخصی دیگر بتواند او را آن‌طور که هست دوست داشته باشد.


#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


عشق یک لذت صرف همچون تجربه‌ی یک حمام داغ نیست. ممکن است عشق را به یک نیاز ، یک آرزو، یا کشش جنسی تقلیل دهیم. این‌گونه عشق‌های توهمی مبتنی بر هوس‌اند، نه واکنشی به زیبایی معشوق. اگر او تنها نیاز ما را برطرف کند، شیئی خواهد بود که استفاده می‌کنیم، نه شخصی که دوست داریم.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی




ما از زندگی و مردم می‌خواهیم آن‌طوری باشند که ما می‌خواهیم. آنها تغییر می‌کنند، اما به شیوه‌ی خود نه به شیوه‌ی ما.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


ما با شتاب از ترسمان، آن شعاع نورانی، رد می‌شویم تا از آنچه دوست نمی‌داریم بگریزیم یا آن را پس بزنیم یا متوقف سازیم.
اما ترس نوری‌است که به ما نشان می‌دهد کجا دست بگذاریم: بر مقاومت‌مان.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



اگر چه ما آرزو می‌کنیم دردهای گذشته را از طریق عشق درمان کنیم، باید با محدودیت‌های زندگی، خسران، و مرگ روبه‌رو شویم تا شفای واقعی رخ دهد. روان‌درمانی نمی‌تواند جایگزین چیزی شود که از دست داده‌ایم ، اما می‌تواند به ما کمک کند موانعی که بر سر راه عشق گذاشته‌ایم، برداریم. آنگاه برای آنچه در گذشته غیر ممکن بود سوگواری کنیم تا آنچه در زمان حال ممکن است ایجاد کنیم.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



چگونه می‌توانیم به خود گوش فرادهیم تا بینش‌های درونی واقعی امکان یابد؟ ما با گوش‌های خود می‌شنویم، اما این کافی نیست. باید با تمام وجود خود گوش بدهیم. در این گشودگی گرم و صمیمانه، ما حقیقت را درنمی‌یابیم، بلکه آن را زندگی می‌کنیم از طریق پذیرش آنچه احساس می‌کنیم.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


در اثر انحطاط تدریجی ادیان سنتی، ما به طوری فزاینده برای گرفتن کمک، پایان دادن به رنج‌‌مان، و یافتن معنا در زندگی به شفادهندگان روی می‌آوریم. در حالی که دلمان می‌خواهد تغییر کنیم، از دیگران می‌خواهیم با تأیید ما، سروسامان دادن ما، و نشان دادن اینکه چگونه دیگران را تغییر دهیم، به ما کمک کنند تا از تغییر کردن بپرهیزیم.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



احساساتی که ما را انتخاب می‌کنند، ما را هدایت نیز می‌کنند. ما در خلال سوگواری با از دست دادن افراد مواجه می‌شویم و عشق خود را به آنها احساس می‌کنیم. هنگامی که دیگران حد و مرزهای ما را نادیده می‌گیرند، خشم به ما کمک می‌کند از خود دفاع کنیم. ترس، یک خطر نیست، بلکه علامتی است که ما را از خطرات درونی یا برونی آگاه می‌کند. بنابراین، احساسات مثبت‌اند و به بقای ما کمک می‌کنند.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



در عشق، دیگر عاشق و معشوقی وجود ندارد. ما با عشق به ماورای من و تو می‌رویم. ما از عشق جدا نیستیم؛ جداییِ خیالی ساخته‌ی فکر است.
آیا عشق فرافکنی است؟
خیر، بی‌ارزش‌سازی فرافکنی است.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی




تا زمانی که تصویرهای ذهنی خود را از دیگری دوست بداریم، هرگز نخواهیم توانست از شگفتی ملاقات شخصی که در پسِ آنها مخفی شده‌است لذت ببریم.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



ما به جای حضور در برابر چیزی که هست، منتظر چیزی می‌مانیم که نیست و حضوری ندارد.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


ما نمی‌توانیم فیلم زندگی را به عقب برگردانیم و آن را دوباره ضبط کنیم. چون قادر به پاک کردن گذشته نیستیم، تنها راهی که باقی می‌ماند این است که خسران را به عنوان بخشی از زندگی بپذیریم و زمان حال بهتری خلق کنیم.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


احساسات در پاسخ به آنچه آنها را ایجاد می‌کند ظاهر و ناپدید می‌شوند. آنها حالت‌های ذهن‌اند. اما عشق، بادوام‌تر است. هرچند ما نوسان‌های عشق را در خودمان احساس می‌کنیم، آنها ابرهای گذرا و ناپایداری نیستند؛ بلکه جذر و مد دریایی همیشه حاضرند که ترجمان عشقی است که خود ماییم.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


هنگامی که دیگران به جای احساسات ما به نظرات خود توجه می‌کنند، درواقع به خارج از ما گوش می‌دهند و دانش‌هایی ایجاد می‌کنند. اگر به این بینش‌های بیرونی گوش فرادهیم، نسبت به خود ناشنوا خواهیم شد.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


یکی از استادان “ذن”، باغی ساخت که این نکته را نمایش دهد. وقتی از ایوان به این باغ سنگی ذن، ریوان‌جی، نگاه می‌کنید، فقط چهارده سنگ از پانزده سنگ درون باغ را می‌بینید. برای دیدن سنگ پانزدهم ناچارید مکان ایستادن خود را تغییر دهید، که با این کار دوباره یکی از سنگ‌ها دیده نمی‌شود. این تغییر مکان‌ها به شما نشان می‌دهد که از هیچ زاویه‌ای نمی‌توان تمام تصویر را دید.
هنگامی که چشم‌انداز و پرسپکتیو فرد دیگری برای ما گشوده می‌شود، امکان گفتگو و دیالوگ ما را به خطایی دیگر در گوش کردن سوق می‌دهد: گوش دادن با هدف «شناختن» آن فرد.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


عشق ما را با چیزی به سوی خود می‌کشد که نام آن را نمی‌دانیم و نمی‌توانیم آن را وصف کنیم، اما آن را حس می‌کنیم: یعنی دیگر بودنِ دیگری.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


ما در اثر دروغ‌هایی که باور کرده‌ایم و دروغ‌هایی که برای اجتناب از درد به خود می‌گوییم، بیمار می‌شویم.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


رابطه، ما را با ذات درونی دیگران آشنا می‌کند. ما خود را به روی کسی باز می‌گشاییم که می‌کوشد به ما برسد و ما سعی می‌کنیم به او برسیم.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


ما از ندانستن متنفریم. ما تحت تأثیر تنفر از پرسش‌های زندگی، مدام پاسخ‌هایمان به پرسش‌های گذشته را زیر و رو می‌کنیم.
با رها کردن پاسخ‌های غلط ذهنی خود، خواهیم توانست با پرسش‌های زندگی، زندگی کنیم.


#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی




ما شکایت می‌کنیم که دیگران به ما آسیب می‌رسانند تا از مواجهه با اینکه چطور به خودمان آسیب می‌رسانیم بپرهیزیم.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


برای شفا یافتن، باید حقایقی که از آنها اجتناب می‌کنیم و احساساتی که آن حقایق را در ما بیدار می‌کنند، بپذیریم. این حقایق زندگی درونی ما( احساسات و نگرانی‌های ما، و نحوه‌ی اجتناب ما از آنها) و زندگی بیرونی ما (واقعیت ) را دربر می‌گیرند. در این پذیرفتن، ما کشف می‌کنیم چه کسی هستیم و در پس دروغ‌هایی که به خود می‌گوییم چه کسی بوده‌ایم.


#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



هراکلیتوس می‌گوید:«نمی‌توانی مرزهای روح را کشف کنی، حتی اگر تمام جاده‌های آن را طی کنی؛ شالوده‌ی روح عمیق است.»
هیچ‌کس شناختنی نیست.
هریک از ما آگاهی‌ای اسرارآمیز است بدون فضا، مکان، خاطره، یا آرزو- یک گشودگیِ خاموش. نظریه؛ هرچقدر شگفت‌انگیز، تنها انگشتی است که به سوی ما اشاره می‌کند.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


بی ارزش‌سازی، شکلِ بیگانه شده‌ی عشق است. فردِ بی‌ارزش کننده می‌خواهد فرد دیگر را بی‌ارزش کند و با آن تصویرِ بی‌ارزش‌شده رابطه برقرار کند. وی در خفا به این تصویر مخدوش وابسته است.
او با عشق‌ورزیدن به این تصویر مخدوش، نمی‌تواند زیبایی درونی دیگران را ببیند و از نوعی کوری معنوی رنج می‌برد.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



از نگاه محدود و عافیت‌طلب ما، این‌طور به نظر می‌رسد که بعضی از آدم‌ها در اشتباه‌اند و یک جای کارشان می‌لنگد. ما آنها را قضاوت و محکوم می‌کنیم؛ سپس در بهت و حیرت ادعا می‌کنیم که نمی‌توانیم آنها را درک کنیم. چرا؟ زیرا آنها آن‌طور که ما فکر می‌کنیم باید باشند نیستند. آنها باید مثل ما باشند، چیزهایی که ما می‌خواهیم بخواهند، آنچه ما انجام می‌دهیم انجام دهند و مثل ما فکر کنند. ما می‌خواهیم دیگران کامل باشند؛ رونوشت‌های کاملی از ما.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


به یکی از دوستانم گفتم منفی‌گراییِ صفر در واقع تخیلِ بازگشت به زهدان مادر است. وی گفته‌ی مرا تصحیح کرد؛ ما حتی در رحم مادر نیز منفی‌گرایی را خواهیم یافت: داروهایی که مادر مصرف می‌کند، جنین نیز دریافت می‌کند و همچنین مادر هنگام فارغ شدن، از پا در می‌آید. ما نزدیکی و صمیمیتی بی‌پیرایه و بی‌تعارض را می‌جوییم که وجود ندارد.


#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



عشق بیان کردنی یا حتی انجام دادنی نیست، زیرا هنگامی که فردی را دوست دارید، دیگر فردی مجزا نیستید که به معشوق خود عشق «می‌ورزد». در عوض شما جریان عشق را احساس می‌کنید، جریانی که در لحظه‌ای آغاز می‌شود که شما در ذهن خود معشوق را یک شیء یا یک مقوله تلقی نمی‌کنید.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



وی امیدوار بود من با دروغ‌های او بحث کنم که در این صورت، تضاد میان من و او می‌بود. اما من باید حقیقت را می‌گفتم. و در این صورت، تضاد میان دروغ‌های او و واقعیت بود.


#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی




+«الان دارم فکر می‌کنم، خدای من! با حال بدی نشستم و گریه می‌کنم. خجالت می‌کشم.»
درمانگر:«چه غم‌انگیز! وقتی این همه درد داری به خودت با کلمات سیلی می‌زنی. خواهش می‌کنم خودتو این‌طوری آزار نده. به اندازه‌ی کافی رنج کشیدی. بیا رنجت رو بیشتر نکنیم. الان وقت این نیست که خجالت بکشی، بلکه وقت اینه که به دردت شفقت داشته باشی. چقدر غم‌انگیزه که وسوسه شدی به خاطر نشون دادن غم و دردت خودتو تنبیه کنی. جلوی خودتو نگیر.»
+«همیشه همین‌طوره.»
-«همیشه خودتو برای اینکه اجازه دادی به کسی نزدیک بشی تنبیه می‌کنی؟»
+«اوایل می‌شنیدم که دارم کار زشتی انجام می‌دم، که اغراق می‌کنم و از خودم چیزایی می‌سازم.»
-«اونا تو رو به خاطر نشون دادن دردت تنبیه می‌کردن؟
پس تو به خاطر زنده بودنِ هیجانی ، تنبیه می‌شدی.
راحت گریه کن. الان دیگه اشکالی نداره زنده باشی. به خودت اجازه بده زنده باشی. چه کسی تو رو برای زنده بودنِ هیجانی مورد قضاوت قرار داد؟»
+«پدر و مادرم. هر دوشون»
-«این‌طوری بود که یاد گرفتی خودتو برای زنده بودن تنبیه کنی؟»
+«بله. این طوری اتفاق افتاد.»

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


امید به اینکه واقعیت، غیرواقعیت شود امید نیست، انکار است.
زندگی در برخورد با توهمات‌مان به ما نشان می‌دهد که مقاومت در برابر واقعیات بیهوده است.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



در مواقعی دیگر با قاطعیت می‌گوییم،«یه جای کار تو می‌لنگد.» ما از آنچه هست ایراد می‌گیریم؛ «زن من نباید دیر کنه!»، «شوهرم باید بدونه من چی می‌خوام.»
ما برای دیگران باید و نباید تعیین می‌کنیم. اگر آن‌طور که می‌خواهیم نباشند، فکر می‌کنیم اشتباه می‌کنند و ایراد دارند. شاید دیگری ایرادی ندارد، بلکه آنها قابله‌هایی‌اند که ما را از رَحِم توهماتمان بیرون می‌کشند. امکان دارد آنها ما را در تولدی دوباره یاری کنند؟

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


+«می‌تونی بگی چطور می‌تونم امید داشته باشم؟»
-«فقط خودت می‌تونی بدونی. باید لحظه‌ای در زندگیت باشه که امید داشتی و بی‌خیالش شدی. باید اتفاق خردکننده‌ای رخ داده باشه که تو رو دشمنِ امید کرده.»
+«تدریجی بود.»
-«گاهی پیش میاد.»


#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



چقدر غم‌انگیز است هنگامی که ناامیدی ما را نسبت به توانایی‌های بالقوه‌ی انسان‌ها کور می‌کند. اگر با ناشناخته رابطه برقرار نکنیم، هرگز از توانایی‌های بالقوه‌ی افراد دیگر آگاه نخواهیم شد. در این حالت، دیگر امیدی نخواهیم داشت.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


هنگامی که با کسی بحث می‌کنید، کلماتی را به کار نبرید که دیگران را از شما دور می‌کند. در غیر این صورت روزی فراخواهد رسید که فاصله آنقدر زیاد می‌شود که نمی‌توانید راه برگشت را پیدا کنید.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



مردی برای کار در شرکت خانوادگی‌اش آموزش دیده بود. اما پس از مدتی کار در آنجا عبوس و کج خلق شده بود. وی به من گفت:«احساس خوبی ندارم. من نباید افسرده باشم.» اما در واقع افسردگی وی بجا و درست بود. چرا؟
او یک نقاش ماهر بود. نشانه‌های بیماری از زندگی درونی او خبر می‌دادند؛ وی افسرده بود، زیرا تظاهر می‌کرد. وقتی او به حقیقت و واقعیت خود روی آورد، افسردگی‌اش زایل شد.


#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



ما بر این باوریم که زندگی بر اساس معیارهای ما هویدا و آشکار می‌شود؛ در حالی‌که زندگی بر اساس معیارهای خودش بروز می‌یابد. هنگامی که کشف می‌کنیم دنیا ساخته‌ی تصور ما نیست، متعجب می‌شویم.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی




اگر آنچه در ما «اشتباه» است به آنچه درست است، رهنمون شود، چه؟
چه می‌شود اگر لازم باشد فرار را متوقف کنیم و بازگردیم و آنچه را از آن می‌ترسیم، بپذیریم. روبه‌رو شدن با حقایق زندگی‌مان نه تنها علل رنج‌های ما را آشکار می‌کند، بلکه به ما توانایی روبه‌رو شدن با آن حقایق را می‌دهد.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


می‌خوام بتونم چیزی رو بخوام. و فکر نمی‌کنم ۹۹ درصد ناامید باشم. «ممکنه امکان‌پذیر باشه.» فقط کافیه پیلوتِ کوره رو روشن کنم و اونو راه بندازم.»
-«این کوره باید در درون تو کار کنه. تو منتظری شخص دیگه‌ای کوره آتش باشه، ولی کوره خودتی. تنها کاری که باید بکنی اینه که پیلوت رو روشن کنی.»


#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی


مارتین هایدگر بر آن بود که ما رنج می‌کشیم زیرا فراموش کرده‌ایم چگونه به دیگران یا خودمان گوش دهیم. او می‌گفت ما ذات خود را از دست داده‌ایم، زیرا فراموش کرده‌ایم چگونه گوش فرادهیم.

چیزی که می‌خواهیم بگوییم در حین گفتن پدیدار می‌شود. به همین دلیل است که گوش می‌دهیم.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



ما به امید رسیدن به کمال به سوی زمانی دیگر، مکانی دیگر یا نحوه‌ی زندگی دیگر می‌شتابیم. غافل از اینکه ما همین‌طوری هم کامل‌ایم. ما تشخیص نمی‌دهیم که هنگام دویدن به سوی آنچه می‌خواهیم، خود واقعی‌مان را ترک می‌کنیم.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



آیا ما عزیزان خود را از طریق مقایسه‌ی آنها با دیگر محصولات موجود در یک مغازه انتخاب می‌کنیم؟ اگر به خواستگاری به عنوان خرید از یک مغازه‌ی همسرفروشی نگاه کنیم و انسان‌ها را کالا تلقی کنیم، به دنبال بهترین معامله- یعنی بسته‌ای که خصوصیات مناسب را داشته باشد- خواهیم گشت و فردی را از ویترین آن مغازه‌ی فرضی انتخاب خواهیم کرد. اما انتخاب یک محصول شباهتی به عاشق بودن ندارد.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی








عشق چیست؟ می‌توان عشق را به یک غریزه‌ی جنسی، نفع شخصی، یا یک احساس مثبت تقلیل داد. اما اگر تنها کشش جنسی را واقعی فرض کنیم، آنگاه عشق غیر واقعی می‌شود. و اگر عشق غیر واقعی باشد، خصوصیاتی که در معشوق و محبوب می‌بینیم تنها نوعی فرافکنی خواهند بود.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی







ما باید آن‌کسی که می‌خواهیم باشیم را رها کنیم تا بتوانیم آن کسی باشیم که هستیم. ما برای شفا یافتن باید آشفتگی‌های درونی خود را بپذیریم، نه اینکه ریشه‌کن کنیم.


#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی








ارضای یک نیاز، همچون نوشیدن یک لیوان برای رفع تشنگی، علاقه‌ی ما را به آب کاهش می‌دهد و حرکت ما به سوی آن را متوقف می‌کند. اما عشق، احساس احترام ما را تشدید می‌کند و ما را به معشوق نزدیک‌تر می‌کند.
ارضای یک اشتها پایان‌پذیر است، اما کاوش در رمز و راز معشوق پایانی ندارد.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی








آنچه در تنهایی تحمل ناپذیر است، در مشارکت تحمل‌پذیر می‌شود. این تحمل و مشارکت یک فن نیست، پذیرش متقابل زندگی درونی و برونی ماست. آنچه اینک در حال رخ دادن است. آیا این گوش‌سپردن و مشارکت همان عشق نیست؟

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی









امید واقعی وقتی حاصل می‌شود که دستانمان را برای یافتن آنچه به طرف ما گشوده شده است، دراز کنیم. (ارنست بُلخ-فیلسوف)

وقتی که به سوی واقعیت دست دراز می‌کنیم، احساس می‌کنیم امید امکان‌پذیر می‌شود. در چنین لحظه‌ای به نظر می‌رسد منبسط شده‌ایم. امید ما را منبسط نمی‌کند، بلکه گستره‌ای را آشکار می‌کند که در بیرون از تخیلات ما وجود دارد، گستره‌ای درونی که خود ماییم، اما فراموشش کرده بودیم.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی








ما به نصیحت احتیاج نداریم، بلکه نیاز داریم عمق و ژرفای در‌وغ‌هایی که به خود و دیگران می‌گوییم تا از حقایق اجتناب کنیم را بکاویم تا آنچه دنبالش هستیم بیابیم.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی








آرزوی ما برای دنیایی عاری از خسران رنج مداوم ایجاد می‌کند. ما در انتظار دنیایی می‌مانیم که می‌خواهیم، اما دنیای واقعی از راه می‌رسد. مرگ‌ها روی هم انباشته می‌شوند: پایان‌ها، بیماری‌ها، و از دست دادن عزیزان، تا اینکه نوبت ما فرا رسد. این مرگ‌ها آنقدر بر تخیلات ما ضربه می‌زنند و آنها را خرد می‌کنند که در نهایت خودداریِ ما از روبه‌رو شدن با محدودیت‌ها می‌میرد.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی








مردم قلمروِ تحت مالکیت ما نیستند که بر آنها حکمرانی و آنها را استثمار کنیم، بلکه چشمه‌هایی‌اند که باید از آنها بنوشیم، هدیه هایی که باید قدر آنها را بدانیم، و رازهایی که باید در آنها تعمق کنیم.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



برای زیستن در حقیقت، باید «پیش از مردن بمیریم». یعنی ما باید مرگ انکارهایمان و فروافتادن نقاب‌هایمان؛ تصویرهایی که از دیگران می‌خواهیم آنها را تحسین و تقویت کنند، را تجربه کنیم.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی










آیا ما می‌خواهیم همه با ما موافق باشند؟
بله.
آیا چنین اتفاقی رخ خواهد داد؟
خیر.
آیا این یک نکته منفی است؟
نه برای رشدمان.
اگر از پوست خود بیرون بیاییم و تصویر ذهنی خود از دیگران(خواسته‌ی پنهانی من از دیگران) را رها کنیم، یاد خواهیم گرفت که دیگران را آن‌طوری که هستند بپذیریم. این اولین قدم به سوی عشق است.


#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی





آنچه از آن می‌گریزید، همان جایی‌ست که باید در آن آرام بگیرید. باید با چیزی که از آن می‌ترسید روبه‌رو شوید.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



ما امیدواریم آنچه را هست، کنترل کنیم، چنان که گویی موجی بکوشد رودخانه‌ی زندگی را تکان دهد. رودخانه پس از مرگِ موج در ساحل همچنان همین‌جاست. ما می‌کوشیم آنچه را هست طرد کنیم، اما آن نمی‌تواند ما را طرد کند. به رغم همه‌ی تقلاهایمان، حقیقت همیشه ما را می‌پذیرد و در آغوش می‌گیرد. آیا قادر خواهیم بود در مقابل، آغوشمان را برای آن باز کنیم؟

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



منظور ما از گفتن عبارت «می‌خواهم عاشق من باشی» این است که «تو شیئی هستی که امیال من را ارضا می‌کند». نگاه به دیگران به عنوان اشیایی جدا از ما که باید تسخیر شوند، عشق نیست، بلکه هذیان است.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



زندگی برای اطمینان یافتن از اینکه ما متوجه حقیقت می‌شویم، پیام‌هایی برایمان می‌فرستد: اضطراب، خشم، غم، افسردگی، روابط خوب و بد: هر چه اتفاق می‌افتد. ما هرگاه قادر به پذیرش اتفاقات زندگی نیستیم، یا طلب کمک می‌کنیم یا پشت گوش می‌اندازیم.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



اگر از ما بخواهند بین پذیرفتن دیگران و افکار خود، یکی را برگزینیم، باید اولی را انتخاب کنیم. در این‌صورت، افکار ما وسعت می‌یابد و آنچه هست (واقعیت) را در خود جای می‌دهد.
آیا ما شناختنی هستیم؟
خیر، اما پذیرفتنی هستیم.
این چیزی است که ما در آن “زندگی” می‌کنیم:«پذیرش».

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی




لازم نیست که ما خود یا دیگری را رها کنیم؛ تنها چیزی که باید رها کنیم تخیلات نومیدکننده است. آنگاه رنجمان متوقف می‌شود.
ما از خشم فریاد می‌کشیم، با این امید که زندگی آن‌طور شود که آرزو داریم، اما نتیجه‌ی آن تنها گلودرد است.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



وقتی که هیچ امیدی نداریم، در واقع با دفاع‌هایی که نمی‌بینیم و دروغ‌هایی که نمی‌توانیم تشخیص دهیم کور شده‌ایم.
ناامیدی، هر چقدر هم که آن را منطقی جلوه دهیم، امتناع ما را از رابطه برقرارکردن با توانایی و ظرفیتی نشان می‌دهد که زیر آسیب دفن شده است. کشف آن جوهر و ذاتِ پوشیده و نهان هنر و موهبت گوش دادن است. اگر ذات پنهان افراد را فراموش کنیم و به دنبال کشف آن نباشیم، امید می‌میرد.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



حقیقت شما را شفا می‌دهد، اما نخست به شدت زجرتان می‌دهد.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی






زندگی همان است که هست، مقدم بر نظرات ما.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



-«تو فکر می‌کنی باید با صحبت کردن، اشک‌هات رو نادیده بگیری، اما من می‌دونم تو نیامدی اینجا که درد خودت رو نادیده بگیری.»
چهره‌اش پر از غم شد.
-«اجازه بده درد در تو جریان پیدا کنه.»
+«می‌ترسم اگه گریه رو شروع کنم، دیگه اشکم بند نیاد.»
-«وقتی اجازه نمی‌دی گریه شروع بشه، هیچ‌وقت هم ختم نمیشه. باید اجازه بدی اشک‌ها بیان تا بالاخره تموم بشن و دردت پایان بگیره.
اگر اشک‌هات رو قطع کنی، خودتو قطع کردی. حیف نیست این‌طوری خودتو طرد کنی؟ چرا دردت رو طرد می‌کنی؟ ...
بگذار اشک‌هات جاری بشن.»

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی




ارضای یک نیاز، همچون نوشیدن یک لیوان برای رفع تشنگی، علاقه‌ی ما را به آب کاهش می‌دهد و حرکت ما به سوی آن را متوقف می‌کند. اما عشق، احساس احترام ما را تشدید می‌کند و ما را به معشوق نزدیک‌تر می‌کند.
ارضای یک اشتها پایان‌پذیر است، اما کاوش در رمز و راز معشوق پایانی ندارد.

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی



مردی چهل‌ساله به علت مشکلاتی که در روابطش داشت به من مراجعه کرد، مشکلاتی که با من نیز داشت. هنگامی که به او نشان دادم چگونه رفتار فاصله‌گیرنده‌ی او با من، منعکس‌کننده‌ی رفتارش با جنس مخالف است، با عصبانیت گفت؛«این یک مشت مزخرفه».
-«آیا متوجه رفتار طعنه‌آمیزت با من هستی؟»
+«که چی؟ من حتی یک کلمه از حرفاتو باور نمی‌کنم.»
-«من مشکلی ندارم که تو با من موافق نباشی. تو مشکلی داری که من با تو موافق نباشم؟»
او شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت؛«نه»
گفتم:«مشخصه که ما دو دیدگاه متفاوت داریم. تو دیدگاه خودتو داری و من دیدگاه خودمو. درستش هم همینه. دو ذهن در یک اتاق. پس تو مشکلی با این نداری؟»
+«نه»
-«پس اگر مشکلی نداری، چرا آنقدر طعنه‌آمیز رفتار می‌کنی؟ لزومی به این کار نیست.»
وی با تعجب پاسخ داد؛«نمی‌دونم. هیچ‌وقت درباره‌ی این موضوع فکر نکرده‌ام».

#دروغ_هایی_که_به_خود_می_گوییم
#جان_فردریکسون
#علیرضا_منشی_ازغندی