انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: برای نوشتن یک داستان، چه چیزهایی را باید دانست؟
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
برای نوشتن یک داستان، چه چیزهایی را باید دانست؟ 1




برای نوشتن یک داستان، چه چیزهایی را باید دانست؟

1- قانون:
پیروی نویسنده از قوانین و چهارچوب‌ها نه تنها بد نیست بلکه به محتوای واضح‌تری خواهد رسید؛ منظور عدم استفاده از روش های زیرزمینی و شکستن چهارچوب‌ها است. استفاده کردن از کلمات رکیک و نامناسب نه تنها به مخاطب کمکی نخواهد کرد بلکه به بخشی ناقص از داستان تبدیل می شود.

2- شیوه:
شیوه در داستان به معنای رعایت کلمات و جملات است به گونه‌ای که هر جمله‌ای در چه مکان و موقعیتی به کار رود، گاهی اوقات نویسنده زمان مشخصی برای داستان ندارد و زمان آینده و گذشته را فراموش می‌کند و از شاخه‌ای به شاخه‌ای دیگر می پرد. شیوه را باید دانست تا مخاطب را از داستان پرت نکنیم. قبلا به لفظ قلم اشاره کرده بودیم که آن هم بخشی از اصول و شیوه است. گاهی اوقات نویسنده به اشتباه چندین سبک و قالب داستان را باهم مخلوط می کند و این کار از شیوه داستان پیروی نمی کند.

3- فن بیان:
برای یک نویسنده بسیار مهم است که چگونه روی کاغذ سخنانش را به نمایش می‌گذارد، نوشته‌ی نویسنده باید به گونه‌ای باشد که مخاطب را جذب خودش کرده و در بعضی از موارد به او درس‌هایی بیاموزد. فن بیان در اصل قدرت کلام و قدرت قلم نویسنده است تا بتواند داستان را هرچه قوی‌تر و دلنشین‌تر به مخاطب ارائه دهد.

4- مطالعه مجدد:
مطالعه بخشی جدا نشدنی از داستان است به این  منظور که اگر بخواهیم یک داستان خوب بنویسم بایستی مطالعه خوب داسته باشیم تا به قلم نویسندگان دیگر آشنا شویم.

5- اقتصاد نویسندگی:
اقتصاد نویسندگی به معنی عدم استفاده از کلمات اضافه و قصار در یک داستان است، یک نویسنده در نوشتن باید خسیس باشد! به این معنی؛ کلمات اضافه را که بیشتر مواقع در اشعار استفاده می‌شود، در قالب داستان نیاورد و فقط به تعریف داستان ادامه دهد. 

6- ستون و پیرنگ داستان:
واژهٔ پی‌رنگ در داستان به معنای روایت حوادث داستان با تأکید رابطه می‌باشد.   واژهٔ پیرنگ توسط جمال میرصادقی برای این معنی از هنر نقّاشی وام گرفته شده‌است؛ همانند طرحی که نقّاشان بر روی کاغذ می‌کشند و بعد آن را کامل می‌کنند یا پی ساختمان که معماران می‌ریزند و از روی آن ساختمان بنا می‌کنند، واضح‌تر بگویم؛ ساختارِ طرح شامل شروع، ناپایداری، گسترش، تعلیق، نقطه‌ی اوج، گره‌گشایی، پایان است.

7- فرم:
مثلاً در داستان، شروع چگونه باشد و پايان به چه شكل و نثر داستان را چگونه انتخاب كنيم، جنس كلمات چگونه باشد اسم و صفت را چگونه انتخاب كنيم. در كجا از لحن استفاده كنيم، چگونه يك صحنه را شروع كنيم و به پايان برسانيم. فرم‌های بزرگ و كوچك در كنار هم قرار می‌‌گيرند و در كليت به وحدت می‌رسند تا يك فرم كلي را به وجود بياورند.
بنابراين ارتباط فرم با محتوا بسيار ديالكتيكي است. اگر محتوا نباشد، فرم تنها، بيهوده‌گويی خواهد بود. اما اينكه اخيرا عده‌ای از نويسندگان ما سراغ پيچيده نوشتن رفته‌اند و بعضاً هم تازه‌كارند و كم تجربه به ادبيات داستانی معاصر ما لطمه زده است.
مباحثی چون پست‌مدرنيسم و ساختارگرایی در وضع كنونی ما تأثيری بر ادبيات ما نخواهد گذاشت.
در کل فرم به معنای رعایت مطالبی است که گفته‌ایم که بتواند " حس " مخاطب را برانگیزد.