انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: درس‌هایی از سوزان سانتاگ برای بهتر نوشتن_ نکته نویسندگی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
#نکته_نویسندگی

درس‌هایی از سوزان سانتاگ برای بهتر نوشتن

سانتاگ پیش از نوشتن هر رمان دفترچه‌های بسیاری را بو ایده‌پردازی درباره‌ی آن پر می‌کرد.
او معتقد بود نویسنده کسی است که به دنیا توجه می‌کند.
سانتاگ به موضوعات اطراف خودش - از هنر گرفته تا جنگ و بیماری - بی توجه نبود.

سانتاگ در ابتدای مسیر نویسندگی الگو داشت.
او میخواست زندگی‌اش مانند شخصیت اصلی رمان مارتین ایدن - که یک نویسنده بود - باشد، البته به جز سرنوشت تلخ او.
سانتاگ نویسندگی را یک شغل قهرمانانه می‌دانست!

سانتاگ با دقت و تامل کتاب میخواند.
او میگفت شیوه‌ی کتاب خواندن را از استادش (کنت برک) آموخته که یک سال از کلاسش را فقط صرف خواندن کلمه به کلمه و صحنه به صحنه داستانی از (جوزف کنراد) کرده بود.

خواندن مهم‌ترین چیزی بود که به سانتاگ کمک میکرد تا نوشتن‌ را شروع کند.
معمولا متن‌های مرتبط با چیزی که می‌نوشت را نمی‌خواند. بیشتر درباره‌ی تاریخ معماری، تاریخ هنر، موزیکولوژی و شعر مطالعه میکرد.
او احساس گناه از ننوشتن را هم دلیل دیگری میدانست که به او کمک میکرد برای نوشتن وست بجنباند.

وقتی چیزی به سانتاگ الهام میشد هیچکار دیگری نمیکرد.
بیرون نمی‌رفت.
حتی فراموش میکرد غذا بخورد و کم میخوابید تا فقط بنویسد.
او میگفت نوشتن یک نوع زندگی است، یک نوع زندگی خیلی خاص!

سانتاگ میگفت: تجربه به او ثابت کرده که نویسندگی فعالیتی است که با تمرین آسانتر نمیشود، حتی ممکن است سخت‌تر هم بشود.
او نوشتن را همیشه با ترس و لرز شروع میکرد.

سانتاگ در میان موضوعات موردعلاقه‌اش دوست داشت به نوشتن درباره چیزهایی بپردازد که احساس می‌کرد نادیده گرفته شده‌اند.
او داستان‌نویسی را یک تجربه‌ی نوعی آزادی میدانست.

سانتاگ زمانی که دچار بیماری سرطان سختی بود کتابی درباره‌ی بیماری نوشت!
او بیماری را با موفقیت پشت سر گذاشت و معتقد بود این کتاب برایش تمرکز بخش بوده و به او انرژی داده تا فکر کند دارد کتابی می‌نویسد که می‌تواند برای سایر بیماران سرطانی و نزدیکانشان مفید باشد.

سانتاگ معتقد بود در آموختن نویسندگی علاوه بر نویسندگان محبوبش از موسیقدان‌هایی مانند بتهوون و باخ و موتزات هم چیزهایی بسیاری آموخته است.