انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: انتظـــــــــــــــــ ـ ـ ـ ـ ـار
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7
انتظار واژه ي غريبي است

واژه اي كه روزها يا شايدم

ماه هاست با آن خو گرفتم

كه چه سخت است انتظار

هر صبح طلوعي ديگر است

بر انتظار فرداهاي من!

خواهم ماند تنها در انتظار تو

چرا نوشتم در برگ تنهاييم

براي تو نمي دانم؟

شايد كه روزي بخوانند

بر تو عشق مرا.....


مي دانم روزي خواهي

آمد مي دانم....

گريان نمي مانم خندانم

براي ورودت اي عشق

وقتي به يادت مي افتم

به ياد خاطراتت.....

نامه هايت را مرور مي كنم

يك بار.... نه.....بلكه صدها بار

وجودم را سراسر عشق

فرا مي گيرد....

واشك شوق بر گونه هايم

روانه مي شوند.....

تنها مي گويم هميشه

در قلب مني!!!!!

مي دانم كه باز خواهي

گشت.....مي دانم!!!!
دلم تنگ است برای کسی که نمی داند...


نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم...


می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد....


پس بگذار که نداند بی او تنهایم...


دور میمانم که نزدیک بماند...
پــرسیــבم عــ ــشـ ـق چیسـت؟!
گـفتنـב ؏ﻼقــه ﺶ دید قــ لبے ..
امـآ مـלּ ؏شق را اینــگونــﮧ نمـے پنـבارم!
בرستش اشــغ است!

و اشــغ : احســاسـے شــ ـبیـﮧ غـ ـم اسـت !
بـﮧ املــایم نخنــدید !
همـچـون ساعـت شنی شــده ام
کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـد
و الـتـمـاس مـیـکــنــد
یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد
مــن هــم …
نه …! !
لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد ! ! !
بــگـذاریــد تــمام شــوم …
تقصیر هیچـڪـس نیستـــ...
بـﮧ نام عشق جسمتـــ را لگـدمال بوسـﮧ هاے هوس آلودشاלּ مــے ڪـننـد...
و بـﮧ نام عشق فـــراموشتـــ مــے ڪـننـد...
تقصیر هیچـڪـس نیستـــ...
بـﮧ نام نجابتـــبایـد سـڪـوتـــ ڪـنــے...
و بـﮧ نام صبر ڪـردלּ از دروלּ ویراלּ شوے...!
روزی مجنون از روی سجاده عابدی عبورکرد.
مرد نماز راشکست وگفت :
مردک من درحال راز ونیاز باخدا بودم
توچگونه این رشته را بریدی؟
مجنون لبخندی زد وگفت :
من عاشق دختریی هستم
”تورا ندیدم”
توعاشق خدایی ومرا دیدی؟!
هَنوز هَم وَقتے باراטּ مے آیَد

تـَنَم را بـﮧ قـَطرات باراטּ مے سپارَم
مے گوینَد باراטּ رساناست
شایَد دَستهاے مَـטּ را هَم بـﮧ دَستهاے تو برسانَد !
همیشه باید کسی باشد
تا بغض‌هایت را قبل از لرزیدن چانه‌ات بفهمد
باید کسی باشد…
که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد…
کسی باشد که اگر بهانه‌گیر شدی بفهمد
کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد
به توجهش احتیاج داری
بفهمد که درد داری که زندگی درد دارد که دلگیری
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران
برایِ بوسیدنش برایِ یک آغوشِ گرم تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد همیشه…!
و خداجون من ازت ممنونم که این یک نفر رو برام گذاشتی
و واسه هیشه ممنونت می مونم
و می دونم چاره ی مشکلم خودتی و همه کارایی
که در حقم میشه رو می بینی
هوامو داشته باش

یـوسف مے בانسٺ ٺمـام בرهـا بسٺـﮧ هسٺنـב

اما بـﮧ خاطـر خـבا حٺے بـﮧ سوے בرهاے بسٺـﮧ בویـב و

בرهاے بسٺـﮧ بـرایش بـاز شـבنـב ،

اگر ٺمام בرهـاے בنیا هم بـﮧ رویٺ بسٺـﮧ شـב ،

בنبال בرهاے بسٺـﮧ بـבو

زیرا خـבاے ٺـو و یوسف یڪےسٺ . . . !

بعضیا رو باید یهو از زندگیت حذف کنی ...

اگه به مرور باشه زجرت میدن ...

مثل کندن چسب زخم ( ̲̅:̲̅:̲̅:̲̅[̲̅ ̲̅]̲̅:̲̅:̲̅:̲̅)

از رو پوست که یهو می کنیش و خلاص میشی ...
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7