هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت یا فراموش شدن …
به هر حال دارم فراموش می کنم فراموش شدنم را …
قشنگترین اتفاق ذهنم حادثه ی شنیدن صدای تو بود …
چقدر تنهایم وقتی گاهی کم می شوی …
جنس بغض من آنقدر ها هم خوب نیست ؛ تا اسمت را میشنود طفلک میشکند !
عاشق تنها
گفت دوست دارم...
هرچی گشتم مثل تو پیدا نشد...
گفتم خوب گشتی؟؟؟؟
گفت:آره
گفتم:اگه دوسم داشتی نمیگشتی..
لیوان که پر باشه با کوچکترین حرکتی سرازیر میشه …
این حال این روزای چشمان من است …
شمـــایـــی کــــه کســــی دوستتـان دارد،
- بــــله !!!
- بـــا شـــما هستـــم!
هیچـــی
فقط خــــوش بـــحالتـــان . . . .
لبهایت طعم سیگار میداد...
و من میدانستم که تو سیگار نمیکشی...!
شیرینم …
تیشه را برداشته ام ؛ تو فقط بگو کدام ریشه ام ؟
مقسي.ولي من هيچ حسي نداشتم
و تو هیچگاه نخواهی فهمید که من با یاد همان دقایقی که کنار هم بودیم ، سال هایی را که بی تو گذشت زنده مانده ام !