انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: داستان های مصور کیویی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
داستان های مصور کیویی 1

کیو:لعیا!نمیزاری من شویت بشم؟؟

لعیا:نُچ!

کیو:لعیا!!خواهش!!Shy

لعیا:خب...باوشه..!!

داستان های مصور کیویی 1

گـــاد!! شکرت!!
کیــــــــــــــو جوگیر میــــــــــــشود!Big GrinBig Grin

داستان های مصور کیویی 1

داستان های مصور کیویی 1

داستان های مصور کیویی 1

داستان های مصور کیویی 1

لعیا:کیو!!خوشگل شدیا!!HuhHeart

کیو:اره میدونم همه میگن!!Sleepy

نلعیا: :ا

(توی اتاق)

داستان های مصور کیویی 1

کیو:ایـــــــول بالاخره دلشو بردم!!Big GrinBig Grin اخ سرم درد گرفت اینقدر زور زدم نرم بغلش کنم!!

(توی یه جمع شلوغ که همه توجه ها به من و کیوئه)

لعیا:واییییییی!!نمیدونین کیوی من چه قدرررررررر قشنگ میرقصه!! کیو برقص!!


داستان های مصور کیویی 1

کیو:هیـــــــس!!لعیا!! هیـــــــــس!!الان وقته رقصه مگه؟؟

لعیاا:کیــــــــــــــو!!Shy
کیو:باشه بابا!!

داستان های مصور کیویی 1

کیو: لعیا لعیا!! بیا دردت به جونش! لعیا لعیایه من!! HeartBlush

لعیاHeartHeart

داستان های مصور کیویی 1


لعیا:کیو؟به دوردستها مینگری!!؟؟Huh

کیو:اره منتظرم مرضیه با بادبادک بیاد پیشم!!

لعیاAngryAngryAngry کیـــــــــــوAngryAngry

کبو:شوخی کردم بابا!! بالن سفارش دادم با هم بریم تو افق محو شیم!!Sleepy

لعیا:Heart

داستان های مصور کیویی 1

هیون:کیو!! بیشتر فوت کن!! باید اینقدر بزرگ شه که لعیا و نازنین رو بندازیم تو این حبابه بعد محوشون کنیم تو افق و خلاص!!

لعیا و نازنین : حملــــــــــــــــــــه!!AngryAngry

داستان های مصور کیویی 1

(به ظاهر)

کیو:هیونگ!!داداش!!حیف دستم به اون طرف گردنت نمیرسه وگرنه سفت بغلت میکردم!!

هیونگ:کیو!! حیف لبم به لپت نمیرسه وگرنه محکم می*****یدمشون!!

(در واقعیت)

کیو:هیونگ مراقب خودت باش!!دارم میام که خفت کنم!!

هیونگ:تو خواب ببینی!!الان همچین لپتو گاز میگیرم تا صد سال سیاه جاش از بین نره!!

]
داستان های مصور کیویی 1

یونگی:کیو!!اخه چرا تو اینقدر لاغری؟؟الان همچین میچلونمت لاغر بودنت یادت

بره!!

کیو:و اینگونه بود که من به شهادت رسیدم....!!
Angelشرمنده شدیمShyRolleyes
قربان شما زن داداش
خدمت کسانی که نمیدانند
کیو و یونگی داداشای من شوهر لعیا
هیون و جونگی داداشای لعیا شوهرای من
هیونگ دوست این 4 نفر شوهر مرضیه ان
اما مرضیه کیو رو هم دوستداره پس رقیب لعیا محسوب میشه Big GrinBig GrinBig Grin
اینجاش خیلی باحاله!
کیو:هیونگ مراقب خودت باش!!دارم میام که خفت کنم!!

هیونگ:تو خواب ببینی!!الان همچین لپتو گاز میگیرم تا صد سال سیاه جاش از بین نره!!
Big Grin
هیچوقت فکر نیمکردم یه روزی منو لعیا سره کیو به جوونه هم بیوفتیم!Big Grin

لعیا:کیو؟به دوردستها مینگری!!؟؟

کیو:اره منتظرم مرضیه با بادبادک بیاد پیشم!!
ممنونم بابت عكساااااا...خواهروخودم تي اسي هستيييييييييييم شديد...مخصوصا خواهرم كه عاشق كيو الان صداش كردم پستتو ديد كلي خوشحال شد...مرسيSmile
حالان هرچی میگم مسترکیوجونگ صاحب داره شماهاحرفای خودتونوبزنین!!!!!