12-07-2013، 21:10
عاقا یه روز عشقمو بردم خونه،
داشتیم از هم لب میگرفتیم که یهو بابام اومد...واااااااای...
.
.
.
.
.شروع کرد به داد و بیداد کردن...
عشقمو گرفت برد توحیاط پرتش کرد،
وسط حیاط شیکوندش و گفت :
یه باردیگه تو این خونه قلیون بکشی کشتمت
منحرف ها معلوم شدن
داشتیم از هم لب میگرفتیم که یهو بابام اومد...واااااااای...
.
.
.
.
.شروع کرد به داد و بیداد کردن...
عشقمو گرفت برد توحیاط پرتش کرد،
وسط حیاط شیکوندش و گفت :
یه باردیگه تو این خونه قلیون بکشی کشتمت
منحرف ها معلوم شدن