انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: رمان(والانميدونم اسمشوچي بزارم)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
سلام بچه هايه رمان دارم كه يكي ازدوستام نوشتتش البته رمانم كه نيست داستانه ازاون شيطوني دخترونه.بيابخون اوالاشو خيلي بدنوشته ولي تاته بري شايدرخوشت بياد

يكي بوديكي نبوددختري بوددران دوردست هااون هميشه بازيگوش بودحتي وقتي كه بزرگ شدم همون بودم كه بودم اسم اون دخترليلابود.الان حدوداشايد15سالش ميبود(ببخشيدانقدربودونبودكردما)(فقط بعضي وقتاخودموجاي ليلاميزارما)
براي خودش هرشب توي يه دفترچه ي حقيرانه غم وغصه هاش رومينوشت تايه روزاون خدايي كه اون بالاس ياهمون اس كريم خودمون ببينه وبراش يه چيزي بنويسه يه چيزي تابهش كمك كنه يه چيزي تابهش ارامش بده درسته اون يه دختربودولي يه رفتارايي داشت شبيه پسرامامانش هميشه بهش ميگفت اگه توپسرميشدي خيلي خوب بود.ههي اي كاش همه ي اي كاش هاديگه اي كاش نبود.واقعااي كاش ............
ديگه بگذريم نميخوام ناراحتتون كنم ميرم سراغ داستان تاديگه وقت باارزشتونونگيرم ميدونم ارزش اين وقت باارزشتونو ندارم ولي خوب گفتم شايداون اس كريمي كه دردودل هاي مارونشنيده شمابشنويد
بيشتراوقات تنهادلخوشيش اين بودش كه بره پارك ولي تعريف ازخودنباشه (خودمونميگما)خيلي جذاب بودبيشترازاون چيزي كه بتوني فكرش روبكني (باباجذاب)
توخودتوبه خواب زدي ونميتونم ازاين خواب زمستوني بيدارت كنم توبزرگترين اشتباه زندگيم بودي كه ديگه نميخوام تكرارت كنم داشت اينوزيرلب زمزمه ميكرد هعي پس كي ازاين خواب زمستوني لعنتي بيدارش ميكني خدايا!!!!!!!؟؟؟؟!!!!!!!
داشت اشك ميريخت وفكرميكردكه دوستش بامشت زدبه بازوشوگفت:پاشوپاشوپاشواون پسرخوشگله اومدش ليلاهم تاچشاشوبازكردنگارSadدوستش)ليلاتوتو......توگريه كردي باباخانومه سنگ دل نمرديمواشك توروديديدم.
ليلا هم باپوزخندبرگشت بهش نگاه كردوگفت:بروباباتاوقتي تونميري من گريه نميكنم خوابم ميومدچشاموبستم اب ازچشام سرازيرشد.
نگار:باشه باباماهم احمق!!!!!!!
ليلا:اهان اون پسرخوشگله كه ميگفتي كي بودراستي هان؟؟؟بگوهمين الان مخش كنم.
نگار:نه بابازيادي خودتودست بالاگرفتيا.بروخواهرمن برومثلثي كن شالتوكسي اصلانيگاي تونميكنه همه چشارومنه
ليلاهم باپوزخندگفت:باباخوشگل خانوم اوه اوه نگاردي سي هات (احتمالاميدونيدكه مارك كفشو.....ايناست)گلي شده بدجوراصلانچ نچ نچ
نگارم بادست پاچگي وترس برگشت ويه نيگابه كفشاش انداخت باجزئيات تهش روهم نيگاكرد:ليلا براچي انقدرشرميگي كوكجاشه تاروشوبرگردوندكه يكي نسارش كنه ديدليلاپريده!
قيافش واقعاديدني بودجاتون خالي ليلاهم اون پشت مشتاداشت امارميگرفت ببينه تعداددخترپسراچندتائه كه چشمتون روزبدنبينه ...
بيبينيم نظري سپاسي مياره كه ادامشوبزاريم يانه.
اولشو که خوندم پشیمون شدمDodgy
اره خوب اولش مزخرفه ولي بخواي نخواي من ادامشوميزارم به خاطردوستم