[rtl]پسرى دخترزيبايى ديدوشيفتش شد.چندساعتي بأهم قدم ميزدن كه يهوبنزگرون قيمت جلوشون ترمز زد دختره به پسره گفت خوش گذشت ولي نميتونم هميشه پياده رآه برم ونشست توماشين،راننده بهش گفت خانوم ببخشيدمن راننده اين آقا هستم لطفاپياده شين(قابل توجه بعضيا)
[/rtl]
لطفا نظربدىن
وقتي داشت ميرفت گفت توراهم ميبرم٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠باخوشحالي گفتم كجا؟؟؟؟؟؟؟؟
گفت..............
.
.
.
.
.
.
ازيادم
می خواهم داستانی ازعلاقه ام به رابنویسم...یکی بود یکی...بی خیال خلاصه اش میشوداینکه دوستت دارم لعنتی
فداتون
:bighug:
خیلی معنی قشنگی داشت...
دقیقا حرفت درسته قابل توجه بعضیااااا
هه بله ديگه اينم عاقبت پول پرستا!!
اگه رمان روزاي باروني رو خونده باشين آخرين قسمت آراد و ويولت سر مرجان هم همين بلا مياد!
پسره بهش ميگه برا ي بار آخر منو ميخواي يا نه؟
مرجان ميگه نه تو لياقت منو نداري پول نداري چي نداري ....
آخرم پسره بهش ميگه كه بابام صاحب فلان كارخونست و....فقط براي اينكه دورو برمو هركسي پر نكنه مثل بقيه ميام و...