17-08-2013، 17:01
روزی زن وشوهری پیش دوست شوهر رفتند دوست شوهر که عاشق زن دوستش شده بود شوهر راکشت وسیدا زن را بست و اورا باچاقو زخمی کرد که نتواند حرکتی بکند سپس اورا در تخت خودش خواباند وخودش هم بقل سیدا خوا بید و کاریکرد که بچه دارشوند وسیدا نتواند فرار کند مردروزی به دوستانش گفت بیایید و سیدارا بست وهمه به سیدا بوسه ای زدند بچه ی ان ها نمیتوانست کاری کند در این هین که مردها داشتند به سیدا تجاوز میکردند مرد بچه را کشت وزن را هم کشت وهر قست بدن انرا برای خودش ودوستانش نگه داشت