انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: ی داستان فوق العاده وکوتاه
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
یه روزی یه پسری با خونوادش دعواش شد و از خونه بیرون زد و رفت خونه یکی از دوستاش و یک ماه موند. بعد از یک ماه دختری رو سر کوچه میبینه و بهش تیکه میندازه . یکی از دوستاش میگه : میدونی این کی بود ؟؟؟!!!!!
میگه: نه !!!
میگه : این خواهر همون رفیقت بود که تو یه ماه خونشون بودی . عذاب وجدان میگیره میره خونه رفیقش
رقیقش داشت مشروب میخورد بهش میگه : ببخشید سر کوچه به یه دختره تیکه انداختم اما نمیدونستم خواهر تو بود! دوستش پیکشو میبره بالا و میگه به سلامتی رفیقی که یه ماه خونمون خورد و خوابید ولی خواهرمو نشناخت!
cryingcryingcryingcrying
واقعا افرین به اون پسر
خوب بود
جالب بود ممنون
جالب بود ممنون
RolleyesRolleyesRolleyesRolleyesRolleyes
ممنون جالب بود
واقعا جالب بود
ایول به پسره و ایول به دوستش که انقدر ریز بینه SleepySleepySleepySleepySleepy
صفحه‌ها: 1 2