انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: حکایتی از مرحوم طبرسی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
از حکایت های مشهوری که به مرحوم طبرسی نسبت میدهند اینکه سکته سنگین
براو عارض شد به گونه ای که بی حرکت به زمین افتاد بستگان و حاضران تصور کردن که او از دنیا رفته است با توجه به اینکه وسایل طبی در ان زمان به خصوص در قریه ای مثل سبزوار نبود
بدن اورابرداشته وبردند غسل دادند. وکفن نمودند وطبق معمول به خانه هایشان برگشتند
.ناگهان اودرونتاریکقبر به هوش امد ولیخود رادر قبر یافت متوجه خدای مهربان شد ونذر کرد هرگاه
از ان تنگنای قبر نجات پیدا کند وسلامتی خود رابازیابد کتابی در تفسیر قران تالیف کند. اتفاقا بعضی از کفن دزد ها درکمین قبر او بودند وتنصمیم گرفتند قبر اورا نبش کنند وکفن رابدزدند.
کفن دزد در بیابان خلوت مشغول خراب کردن قبر او شد خشت های لحد را برداشت وبند کفن را گشود وهمینکه خواست کفن را از بدن علامه طبرسی بیرون اورد علامه دست اورا گرفت.
کفن دزد سخت ترسید سپس علامه بااو سخن گفت وبیشتر ترسید ولی علامه جریان را به او گفت وبه او گفت:مترس سپس کفن دزد علامه طبرسی را به دوش گرفت وبه منزل برد.خمیر
مایه استاد شیشه گرسنگ است عدو شود سبب خیر گرخداخواهد.علامه کفن های خودرا به دزد داد واموال بسیار به او بخشید واو به دست علامه طبرسی توبه کرد.سپس علامه به نذر خود وفا کرد وتفسیر گرانقدر مجمع البیان راکه در ده جلد است به عربی نوشت.