انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: خلاصه قسمت پنجم سریال سرزمین بادها
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
خلاصه قسمت پنجم


قسمت قبل دیدید كه موهیول و هامیونگ برای جاسوسی به بویو اومدند و موهیول اونجا یون رو دید ولی وقتی اومد خودشون به یون نشون بده سربازا اومدن و یون هم رفت-موهیول فكر كرد كه دستگیرش كردند و دنبالش راه افتاد.و به جون سربازا افتاد و حسابشون رو رسید و یون رو برداشت و فرار كرد

اما وقتی اومد به یون بگه كه خوبی یون یه چك گذاشت تو گوشش و بعد هم با بی اعتنایی رفت
موهیول هم كه نگرفته بود چی شده و به خودش بود كه یكدفعه سربازا دنبالش گذاشتن و بعد از یك تعقیب و گریز گرفتنش
این دختر خانم دختر بهترین و معتمد ترین وزیر تسو است كه حالا به پدرش مهمون شاه تسو هستند
خوب برگردیم سراغ موهیول كه تو زندانه و با یه زندانی بدحال رو برو میشه اون یارو هم خرش رو میگره و یه چیزی بهش میده و میگه اینو به یه بازرگان تو بویو بده و بعدش هم میمیره

تو این صحنه یكی می اد و به وسجا میگه كه اون جاسوس هوانگ نیونگ كه گرفته بودیم مرده و هیچ اطلاعاتی هم ازش بدست نیاوردیم
بعد خدمتكار یون بهش میگه با اون پسر دیوونه چیكار كنیم كه یون بهش میگه بیارینش پیش من و یون هم ازش می پرسه تو كی هستی و تو قلعه ی بویو چیكار می كنی-موهیول هم میگه چون از مرز رد شدم فرار كردم و به بویو اومدم
موهیول هم بهش میگه فكر كردم گرفتنت به همین خاطر فراریت دادم تا جبران خوبیهات رو بكنم اما این طوری بدتر شد

یون هم بهش میگه اینجا خونه ی تاك روك وساجای منطقه و عضو خانوادهی دربار است-و یون میگه اگه بخوای می تونم یه جا برات پیدا كنم كه موهیول میگه ژیش یه بازرگان تو بویو كار می كنم

موهیول بر می گرده و میبینه هامیونگ از جاسوسی برگشته و هامیونگ به ماهوانگ(بازرگانه)میگه باید بفهمم تسو می خواد كجا بره
ماهوانگ ازش می پرسه برای چی می خوای بدونی كجا می ره؟كه هامیونگ میگه اگه الان تسو رو نكشیم دیگه نمی تونیم تسو رو بكشیم و ماهوانگ میگه امكان نداره كه هامیونگ میگه حتما یه راهی وجود داره

موهیول یاد اون زندانی می افته كه بهش گفته می خواسته تسو رو بكشه و موهیول ازش می پرسه مگه بویو با هوانگ نیونگ متحد نیستن؟ كه طرف بهش میگه شاه فعلی ما به خاطر خیانت تسو به قدرت رسید و من هم وزیر امنیت شاه قبلی هستم

موهیول هم می ره دنبال بازرگانه تا اون نامه رو بهش بده وقتی می خواد نامه رو بهش بده سربازا می ان و همشون رو دستگیر می كنند
تو این بین یكی از سربازا موهیول رو می شناسه و همه ی سربازا دنبالش می گذارند و یكدفعه هامیونگ و گویو جلوشون سبز میشن و جونشون رو نجات می دهند

این خانم هم یكی از جاسوسهای هوانگ نیونگ است كه می خواد استخر سونای تسو رو با زهر مسموم كنه كه وسجا شمشیر رو زیر گلوش میگذاره اما زنه كه می دونه چی قراره سرش بیاد با سم خودشو میكشه
بعد گویو از موهیول می پرسه اینجا چه خبره و برای چی سربازا دنبالت بودند؟ و مارو میگه یكدفعه الكی دنبالمون گذاشتن بعد ماهوانگ میگه جاسوسهای هوانگ نیانگ می خواستند تسو رو بكششند و به خاطر همین سربازا دارند همه جا رو می گردند و باید فرار كنیم و بعدش هم از اونجا می روند

تو راه برگشت به گوگوریو یه گروه رو می بینند كه دارند برده های گوگوریو رو به بویو می برند
موهیول هم كه رفتار بد سربازا با برده ها رو می بینه غیرتی میشه و می خواد بره نجاتشون بده كه گویو بهش میگه می خوای چیكار كنی و ما حریف همه ی اونها نمیشیم و هامیونگ هم میگه من باید اینها رو نجات بدهم

بعد به سربازا حمله می كنند و همشون رو می كشند و برده ها رو ازاد می كنند
بعد از اینكه اونا رو نجات میده میگه من ولیعهد گوگوریو هستم و بیشتر از این نمی تونم كاری براتون بكنم اما قول می دم تاوان كارهاشون رو پس بدهند

بعد هامیونگ به دیدن خانوادهی درباری می ره و با هم شام می خورند و برادر كوچك هامیونگ بهش میگه چرا به قصر بر نمی گردی و هامیونگ هم میگه من به خاطر بدی كه به پدر كردم تبعید شدم-بعدش هم سریو یه كمی سر به سر ملكه می گذاره و بهش كنایه می زنه
بعدش یوری به هامیونگ میگه شنیدم به كشور هان رفتی و هامیونگ میگه به اونجا نرفتم و موهیول رو احضار می كنه تا اطلاعاتی كه از بویو رو به دست اورده براش بیاره كه یوری میگه این پسر همونی نیست كه تو غار جومونگ بود؟ و هامیونگ میگه فعلا به من خدمت میكنه

هامیونگ نقشه ها و اطلاعاتی رو كه از بویو به دست اورده رو به یوری میده و مسیر رفت و اومد تسو رو بهش نشون میده
یوری اونو به اتاق خودش می بره و بهش می گه تو واقعا وارد كمپ سایه های سیاه شدی؟ و هامیونگ هم میگه اره و اون سایه های سیاهی كه من دیدم از حیوون هم بدتر هستند و میگه ممكنه همون بلایی كه به سر كشور هوانگ نیونگ در اوردند به سر كشور ما هم در بیاورند

به یوری میگه به من سرباز بدید تا اونو بكشم و میگه اگه تسو رو بكشم به خاطر اینكه وارثی نداره تو كشورش حرج و مرج به پا میشه و دیگه سرشون به خودشون مشغول میشه

یوری با درخواست هامیونگ مخالفت میكنه و میگه من خودم منتظر یه فرصت هستم تا این كار رو بكنم اما الان نمیشه و ملكه هم این حرف ها رو می شنوه و پیش سانگا می ره و میگه ما نباید بگذاریم تسو رو بكشه وگرنه دوباره ولیعهد میشه

خلاصه قسمت 5 سرزمین بادها

سریو به برادرش هامیونگ می گه ملكه می خواد از سانگا استفاده كنه تا یوجین ولیعهد بشه و بهش می گه برگرد به قصر اما هامیونگ میگه كارهایی دارم كه باید انجام بدهم و بعد بر می گردم

موهیول تو فكره معنی اون نقشه ای كه جاسوسه بهش داده چیه كه مارو می اد و راز نامه رو ژیدا می كنند كه میشه شاه تسو دهمین روز از دهمین ماه به هیونگ نیانگ می ره

وزیر یوری می اد و میگه سانگه و بقیه رئیسهای با بودجه جنگ علیه بویو مخالفند و می گویند نمی شه جنگ راه انداخت
یوری هم به هامیونگ می گه رئیسها موافق بودجه ی جنگ با بویو نیستند-هامیونگ هم میگه من مطمئنا موفق میشم ولی یوری بهش میگه دست از این خیالات بردار و به جولبون برگرد

سریو هم داره تمرین مهارتهای جنگی میكنه كه به مارو میگه اگه منو شكست بدی هواتو دارم
گویو هم باهاش میجنگه و حسابشو می رسه و بعد بهش میگه نمی دونم كی هستی اما هم خوشگلی هم فرزی
یكدفعه موهیول كه سریو رو می شناسه می اد و میگه اونو ببخشین و اون نمی دونست شما كی هستین شاهزاده خانم كه گویو بدبخت به خاك می افته و به شاهزاده خانم تعظیم می كنه

مارو با موهیول می رن بازار تا یه شی تزئینی بخرند كه فروشنده میگه مال هوانگ نیونگ است و موهیول بهش میگه تو می دونی چیپاهیول كجاست؟ و فروشنده میگه چیپاهیول قلعه ای است كه قصر ما توش است

موهیول كه رمز نامه رو خوب می فهمه می ره و به هامیونگ میگه یه چیزی هست كه نشونتون ندادم و راز نامه رو بهش میگه
به هامیونگ میگه شاه تسو تو مراسم تاجگذاری هوانگ نیونگ شركت میكنه و بهترین زمان برای كشتن اون است
هامیونگ به گویو و موهیول میگه برید جولبون و مقدمات را اماده كنید و گویو می پرسه چیزی شده كه هامیونگ میگه باید تسو رو بكشیم

وساجا هم كه می ترسه برای شاه تسو اتفاقی بیافته نگرانه و به تسو میگه بهتره به این سفر نروید كه رئیس بایگانی بهش میگه من ژیش بینی همه چیز رو كردم و بهتره نگران چیزی نباشی تسو هم میگه من باید به هوانگنیونگ برم تا بتونم با هان مقابله كنم

موهیول و مارو هم یه شی زینتی برای هائه اپ گرفتن تا از زحماتش قدردانی كنن هائه اپ هم از دنیای بیرون ازشون می پرسه و اونا هم می گن بد نیست قشنگه

هامیونگ هم افرادش رو دور هم جمع می كنه و بهشون میگه می خواد چیكار كنه كه یكی از اونا میگه شما الان هیچ قدرتی ندارید و اگه شكست بخورید همه چیزتون رو از دست می دید و هامیونگ هم بهش میگه جون من ارزشی نداره و بهتر از جون سربازهای گوگوریو نیست

گویو بهش میگه ما الان سرباز در اختیار نداریم و هامیونگ هم بهش میگه باید از سربازهای پولكی استفاده كنیم و به خاطر نفرتی كه از تسو دارند با ما همكاری می كنند

موهیول می ره دنبال همون رفقاش كه حاضر بود به خاطرشون كشته بشه و پیشنهادشو بهشون می ده ولی طرف قبول نمی كنه و موهیول هم میگه اگه به شاهزاده كمك كنی زندگیت عوض میشه ولی طرف میگه باید فكر كنم

هامیونگ داره به افرادش تعلیم می ده كه این یارو می اد و میبینه و می ره به باگیوك میگه
باگیوك هم راه می افته تا خودش بره ببینه كه تو بین راه این دوتا اونا رو می بینن و موهیول به مارو میگه برو به شاهزاده خبر بده و منم سرگرمشون می كنم-موهیول یه سنگ به طرف باگیوك پرت می كنه و سربازا دنبالش می كنن

مارو هم به شاهزاده خبر می ده و اونا هم كاسه كوزه رو جمع می كنند و می رن
اینم وقتی می اد میبینه جا تره و بچه نیست-مشاورش بهش میگه حتما می خواد شورش كنه كه باگیوك میگه اون این طور ادمی نیست
اینا هم جلسه گذاشتن ببیننن باگیوك می دونه اونا می خوان چیكار كنند یا نه كه هامیونگ میگه باید از این فرصت استفاده كنیم و تسو رو بكشیم

یون به اردوگاه سایه های سیاه میره تا مجروحین رو درمان كنه كه دوجین رو می بینه-دوجین همونه كه عاشق یون است و خیلی دوستش داره-با هم گپ می زنند و حرفهای عاشقانه تحویل هم می دهند
هامیونگ و افرادش هم می رن سر راه تسو تا حمله رو اغاز كنند ولی دو تا مراقب می بینند كه موهیول با تیر و كمان میزنه می كششون به یاد پدر بزرگش جومونگ
شب رو استراحت می كنند تا فردا تسو رو بكشند كه هامیونگ می اد و با موهیول گپ می زنه و بهش می گه می ترسی كه موهیول میگه اره ولی باید بجنگیم

بعد موهیول میگه وقتی اون مردمو دیدم كه به بویو می بردند وجودم از خشم پر شد و هامیونگ میگه خشم انسان رو برای جنگیدن اماده میكنه اما تنها خشم ادم رو قوی نمیكنه بلكه یه چیز دیگه هم هست و باید خودت اون بفهمیو بعد یه گردنبند بهش میده و میگه این باعث میشه تیر مثل شیر غرش میكنه و بهش میگه تو باید تو این جنگ زنده بمونی و اگه زنده بمنی یادت می دم چطور ازش استفاده كنی
ممنون عالی بود مر30HeartHeart
بی کیفیت وقت گیرDodgyDodgyDodgyDodgyDodgy
اوفففففففف!حوصله داریا!!!!!!!
خییییییییییییییییییییییییییییلی ممنونBig GrinBig Grin
خییییییییلی فیلمش خوشگله!!!
هرکی ندیده نصف عمرش برفناس!!!!
الان من ندیدم نصف عمرم بر فنا است
دقیقا!!بروببین خییییییلی قشنگهHeart
(01-01-2014، 11:38)شیدا=هیوا نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
الان من ندیدم نصف عمرم بر فنا است
من هم همين تورHeart
خب ببینین!!!شبکه تماشامیذارهBig Grin
آآآآآآآآآآآره بابابرفناسSleepy
صفحه‌ها: 1 2