انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: داستان های آموزنده ی روانشناسی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان های آموزنده ی روانشناسی 1


اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

غافلگیر شدیم، چتر نداشتیم، خندیدیم، دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم..

دومین روز بارانی چطور؟

پیش بینی اش را کرده بودی، چتر آورده بودی، و من غافلگیر شدم،

سعی می کردی من خیس نشوم، و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود...

و سومین روز چطور؟

گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری، چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد...

و .... و ... و ... و ...

چند روز پیش را چطور؟

به خاطر داری؟

که با یک چتر اضافه آمدی

و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم ...

...فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم، تنها برو ..... دکتر علی شریعتی





فرشته از شیطان پرسید: قویترین سلاح تو برای فریفتن انسانها چیست؟


شیطان گفت: به آنها میگویم «هنوز فرصت هست».

شیطان پرسید: قدرتمندترین سلاح تو برای امید بخشیدن به انسانها چیست؟

فرشته گفت: به آنها میگویم «هنوز فرصت هست».



خرگوش می ره تو جنگل روباه رو می بینه که داره تریاک می کشه! می گه آقا روباه این چه کاریه پاشو بدوییم شاد باشیم !

می رن تا می رسن به گرگه می بینن داره حشیش می کشه ! خرگوش می گه اقا گرگه این چه کاریه پاشو شاد باشیم بدوییم!

گرگم پا می شه می رن 3تایی می رسن به شیره می بینن داره تزریق می کنه!! خرگوش می گه آقا شیره این چه کاریه پاشو بدوییم ورزش کنیم شاد باشیم!

شیره می پره میخورتش! گرک و روباه می گن چرا خوردیش این که حرف بدی نزد؟ شیره می گه نه بابا این لعنتی هرروز ( اکس) می زنه می یاد مارو میدوونه !

نتیجه ای که از هر داستان گرفتید رو لطفا برام بنویسید