انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: رد پاي عشق...داستاني به قلم خودم..لطفا اولين پستمو بخون بعد برو!
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام ..ممنونم كه وقت گرانبهاتون و چشماي زيبا با ارزشتونو در اختيار من گذاشتين من سحر هستم و اين اولين فعاليت من توي اين سايته اما يكي دوماهه ميرم و ميام و خوشم مياد از اين سايت و صد در صد از كاريراي خوب و بامعرفتشRolleyesخوشحالم كه بالاخره ثبت نام كردم
بگذريم..بريم يكم از داستانم بگم وتا جايي كه ميتونم داستانو بنويسم
حقيقتش خواستم دفعه اولي كه ميخام اينجا داستان بنويسم يكي از بهترين داستاناموبزارم  كه تا مرز چاپ رفت و من پشيمون شدم Smileدلايلشم كاملا شخصيه البته كسايي هم بودن كه ازم خواستن فعلا صبر كنم و منم همين كارو كردم
خوب اگه بعضي جاها ديدين من كلماتو جابجا مينويسم مثلا بجاي كتاب نوشتم نتاب شما به بزرگي خودتون ببخشين چون با موبايل معمولا آنلاين ميشم وبا لب تاب زياد تايپ نميكنم و دستم روون نيست
ببخشيد سرتونو درد اوردم آخرين توضيحم ميدم و ميريم واسه داستان!من داستانام همش از اتفاقات روزمره زندگيه و چيزاييه كه ديدم و شنيدم و تجربه كردم ! توي داستاناي من از عشقاي افسانه اي كه مثلا اگه عشق طرف سرفه كرد طرف تب كنه و تا دوماه كابوس ببينه وجود نداره(فرض مثال گفتم نياين يقمو بگيرين چرا داستانمو مسخره كردينااااااا) و همونطور كه گفتم چيزاييه كه تو واقعيت ديدم و شنيدم هست اميدوارم بپسندين و لذت ببرين يا علي....
...../....../....../...../......./......./.......
رد پاي عشق...
بعدي...بعدي....بعدي.....139 ...آها پيدات كردم صداي آهنگ پيچيد تو فضاي ماشين ... چند ثانيه كه گذشت خواننده شروع كرد به خوندن...
من عاشق تو هستم من تو رو ميپرستم يه عمره عاشقانه به انتظار نشستم 
براي قلب خستم تو ماه آخريني...
همونطور كه داشتم باهاش ميخوندم درجه كولرو بيشتر كردم و زير لبي گفتم....:چقد هوا گرمه امروز....و با يادآوري ثبت نام دانشگاه لبخند گشادي زدمو گفتم :خداييش شاهكار كردما...خودمم باورم نميشد مهندسي بيارم اونم تو شهر خودم ....صدامو بالاتر بردم و با صداي خيلي بلندي با خواننده خوندم...عااااشقم منننننن دنياي من تويييييييي تووووووووو عااااشقم منننننننن رويايييييي من تويييييي توووووو اي كه بي تووووووووووووو شبم سحر نميشهههههه عاشقم مننننننننننننننننن......گومب.....پامو گذاشتم رو ترمز و ماشين فوري وايساد ....ماشيناي پشت سري شروع كردن بوق زدن....راهننا زدم و همونطور كه حواسم بود ماشين عقبي كه زده بود به ماشينم فرار نكنه يه گوشه پارك كردم...اونم پشت سرم پارك كرد...عينكمو در اوردم و گذاشتم جلوي ماشين و ريموت ماشينو زدم و پياده شدم و اخماي تو هم پشت ماشينمو نگاه كردم....آخ آخ سپرش داغونه.....نگاه به صاحب ماشين عقبي كردم و يه تاي ابرومو انداختم بالا و گفتم بفرماييد دسته گلتونو تماشا كنيد....حواستون كجا بود آخه؟؟؟!
پوزخندي زد و سرشو تكون داد....
_:ااااا نكنه زبون ندارين؟؟!
لبخندش گشادتر شد و بعد چند ثانيه گفت:...ببخشيدا من بايد بپرسم حواستون كجا بود يا شمااا؟؟؟؟؟!
صداشو برد بالا و ادامه داد:سه ساعته دارم چراغ ميزنم ميخام رد شم خانوم نميدونم حواستون كجاست...
من كه ضربان قلبم از همون اول بالا رفته و عصبي بودم گفتم:به هر حال كه چي؟؟من كه كنار نرفتم نتونستين دوتا بوق بزنين؟؟؟؟!نكنه ميخاين بدهكارمم كنيد؟؟؟؟؟!
_نخير خانوم ما كوچيك شما هم هستيم ولي خودتونم مقصرين رانندگي كه فقط گاز دادن و ويراژ رفتن نيست رانندگي دقته...
پوزخندي زدمو اشاره اي به سپر ماشينم كردم و گفتم:دارم ميبينم.....!
مرده باز لبخندي زد و گفت..:به هرحال شما هم حواستون نبوده ديگه اوهمه علامت دادم نديدين....!ضمنا اگه مشكل بينايي دارين از عينك استفاده كنيد...
ديگه زيادي پررو بود شيطونه ميگه بزنم سرشو....لا اله الا الله.....
_:نخير آقا شما به عينك نياز داري نيازتونم فوريه اينطور كه پيداست ماشين دسته گلمو ..... نذاشت حرفم تموم بشه پريد وسط حرفمو گفت:خيلي خوب خانوم ببخشين سپر ماشين باباتون خش برداشت و برين خونه حسابي دعواتون ميكنه بفرماييد اينم خسارت ....
اينو گفت و چند تا تراول پنجايي گذاشت  رو صندوق عقب ماشينمو فوري سوار ماشينش شد و با يه گاز تويتا كمري مشكيش بين ماشينا گم شد...
دهنم باز مونده بود،...خاك تو سرت هما نتونستي يه جواب درست درمون به اين پيرمرده بدي تو كه يه تنه ده نفر حريفي....عرق از سر و روم ميچكيد تراولا رو برداشتمو نشستم تو ماشين و رفتم سمت خونه....
*********
_الو ....هما صدامو داري؟؟؟!
_آره بگو ببينم چيكار داري؟؟!
_شاهرخ گفت سپر ماشينو تعويض كرده بيا ببرش ....
_باشه تا يه ساعت ديگه ميرم برميدارم....
_خيلي خوب به همايون سلام برسون...
_بميري كه دست از سر داداشم بر نميداري
اينو گفتمو گوشيو قط كردم...
سريع مانتو شلوارمو پوشيدمو از اتاق زدم بيرون....
مامان توي حياط بود...داشت گلا رو آب ميداد...
_تو اين گرما داري به اين گلا آب ميدي مامان؟؟؟؟!بيا تو ببين كلي عرق كردي؟؟؟بدش من اون شيلنگو خودم بهشون آب ميدم
_لبخندي زد و گفت:دستت درد نكنه هما خودم بهشون برسم بهتره ...الان ميرم دوش ميگيرم .چرخيد سمتم و وقتي ديد دارم بند كتونيامو ميبندم با تعجب گفت:مگه نميگي گرمه؟؟؟!خودت داري كحا ميري با اين اوضاع بي ماشينيت؟؟؟!
_دارم ميرم رخشمو بيارم...شاهرخ آمادش كرده
_خوب ميذاشتي عصر بري...گرمه كه؟؟؟!
_نه مامان ماشين كه آمادست ميرم بنزينم ميزنم يكم دفتر خودكار ميخرم واسه دانشگاه و ميام تا واسه فردا آماده باشم....
_باشه برو خدا پشت و پناهت
_خداحافظي گفتم و درو بستم و رفتم سمت خيابون يه تاكسي گرفتم و آدرس مكانيكي شاهرخو دادم ....
لطفا اينو پاك كنين مسولين اين داستانو بردم به جاي مخصوصش شرمنده من بلد نيستم پاكش كنم ممنونم
فوق اعاده ای شما
پس ادامش چی؟مگه ادامه نداره؟؟؟؟SadSad
حال ندارم بخونم برو بابااااااااااااااا
فوق العاده بود ولی اگه ادامه داشته باشه عالییییییییییییییییییییییییییییییییی میشه عزیزمvalval4xv4xv