انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: داستان خاله سهیلا(فقط برای با جنبه ها)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5
مامان خسته از سر كار میاد خونه و علی كوچولو میپره جلو میگه
سلام مامان



مامان-سلام پسرم


علی كوچولو - مامان امروز بابا با خاله سهیلا اومدن خونه و رفتن تو اتاق خواب و در و از روی خودشون قفل كردن و....

مامان-خیلی خوب عزیزم هیچی دیگه نمیخواد بگی، امشب سر میز شام وقتی ازت پرسیدم علی جان چه خبر بقیه اش روجلوی بابا تعریف كن


سر میز شام پدر با اعتماد به نفس در كانون گرم خانواده مشغول شام خوردنه كه مامان میگه :خوب علی جون بگو بیبنم امروز چه خبر بود


علی كوچولو-هیچی من تو خونه بودم كه بابا با خاله ....

بابا-بچه اینقدر حرف نزن شامتو بخور

مامان-چرا میزنی تو پر بچه بذار حرف بزنه ...بگو پسرم

علی كوچولو-هیچی من تو خونه بودم كه بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و..

بابا-خفه شو دیگه بچه سرمونو بردی شامتو بخور!

مامان-به بچه چی كار داری چرا میترسی حرفشو بزنه....بگو علی جان

علی كوچولو-هیچی من تو خونه بودم كه بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و در

رو از رو خودشون بستن. منم رفتم از سوراخ در نیگا كردم دیدم كه ....

بابا-تو انگار امشب تنت میخاره! برو گمشو بگیر بخواب دیر وقته.

مامان-چیه چرا ترسیدی نمیذاری بچه حرفشو بزنه؟ نترس پسرم، بگو

علی كوچولو-هیچی من تو خونه بودم كه بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و در

رو از رو خودشون بستن. منم رفتم از سوراخ در نیگا كردم دیدم بابا داره با خاله سهیلا از اون

كارایی میكنه كه تو همیشه با عمو محمود میكنی ...
خیلی واقعی بود مرسی!
تکـــــــــــــــــــــــــراریDodgy
تکراری در حد لالیگا
تکراریDodgy
تو داستان قبلی عمو سعید بود
یعنی 2 نفرHuh
ممنونShyShy
خاک تو سرم 25r30
oooo
خخخخخخخخخ
وای ایول به بچهِ
25r30 25r30 25r30 25r30
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

بي حساب شدن 25r30
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5