انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: دخترنابینا.....
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
دخترنابینا..... 1
دختری بود نابینا
که از خودش تنفر داشت

که از تمام دنیا تنفر داشت
و فقط یکنفر را دوست داشت
دلداده اش را

و با او چنین گفته بود

« اگر روزی قادر به دیدن باشم
حتی اگر فقط برای یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم
عروس حجله گاه تو خواهم شد »


و چنین شد که آمد آن روزی
که یک نفر پیدا شد
که حاضر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد
و دختر آسمان را دید و زمین را
رودخانه ها و درختها را
آدمیان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست


دلداده به دیدنش آمد
و یاد آورد وعده دیرینش شد :
« بیا و با من عروسی کن
ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام »


دختر برخود بلرزید
و به زمزمه با خود گفت :

« این چه بخت شومی است که مرا رها نمی کند ؟ »

دلداده اش هم نابینا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسری با او نیست


دلداده رو به دیگر سو کرد
که دختر اشکهایش را نبیند
و در حالی که از او دور می شد گفت
« پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشی »
وای چه غم انگیزcrying
مال خیلی وقت پیشهUndecidedولی مرسیcryingcryingcrying
cryingcryingcryingcrying
خیلی ممنونHeart دختره چقدر بد بوده...اخی برای اولین بار دلم برای پسرا سوخت...ولی به قول یکی این دختر پسرای فداکار نسلشون منقرض شده...Dodgy
cryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcrying
غم انگیز بود ولی مسیییییییcrying
crying اه اشکم در اومد. crying
ای قلبم! crying cry2:493:
وای یه لحظه قلبم واستاد crying :493:دخترنابینا..... 1
صفحه‌ها: 1 2