انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: داستان جنی واقعی اگه نیای نامردی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5
سلام بچه ها این داستان کاملا واقعی هستش  که برای خوم اتفاق افتاده
داستان از این قراره که
توی ایام تعطیلی های عاشورا امسال رفته بودیم خونه ی مادر بزرگم
البته بعد ازاینکه  رفتم پیش مامانم
خوب بگذریم
وقتی رفتیم دیدم جمع مون جمع
دختر خاله هام
پسرخاله هام
تیله میله ها ( بچه کوچولو ها)
خلاصه همه بودن
ماهم ی پسر خاله داریم  خیلی شوخ تشریف داره  و از ساعت 6تا 10 شب هممون
داشتیم می خندیدیم و بابا بزرگم می گفت : بس دیگه  نخندید حالا جن زده می شید
ماهم باور نمی کردیم
تا اینکه شب وقتی خواستیم بخوابیم
ی هویی دیدم یکی داره بالشتم رو از زیر سرم میکشه  تا اینکه
داد زدم بس دیگه  مریم داری چیکار می کنی ( مریم دختر خالم)
اونم گفت چی داری میگی منم گفتم بس کن دیگه وگرنه به خاله میگم
بعدش چند بار دیگه هم  بالشت های  بقییه ی بچه ها از زیر سر شون کشیده شد
بعد ش هوا تاریک بود دیگه  بارون هم می اومد  با رعد وبرق
بعد ش هممون  مثل چسب دوقولو  چسبیده بودیم ب هم
تا اینکه  دیدم یکی داره تکون می خوره  بعد باهم دیگه رفتیم تا ب بینیم چیه
چشمتون روز بد نبینه
ی هویی تا چراغ رو روشن کردیم دیدیم  پسر خاله هام دارن با ی نخ
بالشت هارو از زیرسرمون می کشن Tongue
ناراحت نشیدا


سپاس یادت نره Big GrinBig GrinBig GrinBig Grin
25r3025r30 مرسی گلم.جالب بود.Heart
خیلی نامردید
من  سپاس می خوام :p325:p336:p325:p336

نظر هم می خواهم
ما پسرا جن های مرئی هستیم. Big GrinBig GrinBig Grin
هههههههههههههههه Tongue Tongue Tongue
ایول به پسر خاله هات عجب آرتیست هایی بودن Tongue Big Grin
Oooooooooo
خوش به حالت منم عاشق اینم با کل فامیل یه جا بمونیم ...چه حالی می ده...!Heart
منم می خوام:ngh::ngh::ngh::p325::p325::p325:
25r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r30
ممنون
از خنده ترکیدم
چ  عجب نظر دادایدBig Grin
وای شما چی میکشید از دست پسرای فامیلتون
لاااااااااااااااااااااااااااااااااایکHeartHeartHeart
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5