انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: یک داستان کوتاه از وفا داری سگ ها.!
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4

این داستان یک داستان کامل بود
ولی چون می خواستم حوصله تان سر نره کوتاهش کردم

این داستان واقعیت دارد



ﺷﺨﺼﯽ ﺳﮓ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺩ.
ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮕﯽ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺁﻭﯾﺨﺘﻪﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ.
ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻘﻼﯼ ﮐﻤﯽ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮔﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﻫﺎﮐﺮﺩﻩ ﺷﻨﺎﮐﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.
ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺨﺺ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺐ ﺍﻭ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺮﺱ ﺭﺳﯿﺪ , ﺿﺮﺑﺖ ﺷﺪﯾﺪﯼ ﺑﺎ ﮐﺎﺭﺩﺭﻭﯼ ﺳﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ.
ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺿﺮﺑﺖ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﯿﺰﻟﻐﺰﯾﺪﻩ ﻭ ﺩﺭﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
ﺩﺭ ﺁﺏﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﺃﯾﺪ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﺳﺖ ﻏﺮﻕ ﺷﻮﺩ .
ﻧﺎﮔﺎﻩ ﮐﺴﯽ ﺍﻭ ﺭﺍﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺳﺎﺣﻞ ﻣﯽ ﮐﺸﺎﻧﺪ، ﺍﯾﻦ ﺳﮓ ﺧﻮﻥ ﺁﻟﻮﺩ ﺍﻭﺳﺖ ...
ﺍﯾﻦ ﺳﮓﺑﺎﻭﻓﺎﯼ ﺧﻮﻥ ﺁﻟﻮﺩ ﺍﻭﺳﺖ ...


ﺻﺎﺣﺐ ﺳﮓ ﻧﺠﺎﺕ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ ﻭﻟﯽ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﺻﺎﺣﺐ ﺳﮓ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ .
ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺑﯿﻨﻮﺍ ﺳﺎﻋﺎﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺟﺎﻥ ﻣﯽ ﺳﭙﺎﺭﺩ .

)))):
کامل این داستان در کتاب "ویژگی‌های حیوانات "وجود دارد

می تونید مطالعه کنید
اخیcryingcryingcryingcrying
واقعا آدم دلش می سوزه
ConfusedConfusedConfused
cryingcryingcryingcryingcryingcrying
چقدر مرده بی رحم بوده!!!Confused
نمیدونم چرا این کارو کردهUndecided
نامردcrying
سگ ها موجودات وفادارین ولی من ازشون میترسم
صفحه‌ها: 1 2 3 4