انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: داستان کوتاه مرد خجالتی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
یه مرد خجالتی میره توی یه کافه تریا. چند دقیقه که میشینه توجهش نسبت به یه دختر خوشگل که کنار میز بار نشسته بوده جلب میشه.


مرد نیم ساعت با خودش کلنجار میره و بالاخره تصمیمشو میگیره و میره سراغ دختر و با خجالت و آروم بهش میگه: ممم... میتونم کنار شما بشینم و یه گپی با همدیگه بزنیم؟


یهو دختر داد میزنه: چی؟! من هرگز امشب با تو نمی خوابم


همهء مردم برمیگردن و چپ چپ به مرد نگاه می کنن


مرد سرخ میشه و سرشو میندازه پایین و با شرمندگی میره میشینه سر جاش


بعد از چند دقیقه دختر میره کنار مرد میشینه و با لبخند میگه: من معذرت میخوام. متاسفم که تو رو خجالت زده کردم. راستش من فارغ التحصیل روانپزشکی هستم و دارم روی عکس العمل مردم در شرایط خجالت آور تحقیق می کنم


یهو مرد داد میزنه:


چی؟! منظورت چیه که 200 دلار برای یه شب می گیری؟
.
.
.
.
.
حالا بزن اون سپاسوSleepySleepySleepySleepySleepySleepy

اسپما پاک شد
منتقل شد
ممنون
مرسی
خوب بود
سپاسBig Grin
Big Grin