انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: دلـت را بتـکان ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6
همه میگویند چشم را که بستی سخت است راه رفتن و یافتن راه ولی من چه ماهرانه وقتی چشمانم را میبندم مسیر رسیدن به تو را میابم و طی میکنم
کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،

سفری بی همراه،

گم شدن تا ته تنهایی محض،

یار تنهایی من با من گفت:

هر کجا لرزیدی،

از سفرترسیدی،

تو بگو، از ته دل

من خدا را دارم...
هوای این عید دلگیر است
هوای کودکی ام را می خواهم

تا بی پروا دستم را داخل تنگ ماهی قرمزمان فرو ببرم

لطفا یک خودکار به من بدهید

می خواهم شناسنامه هام را خط خطی کنم

بنویسم. تاریخ تولد دیروز...
گریه كنم یا نكنم آخر ماجرا رسید

گریه كنم یا نكنم قصه به انتها رسید

تو میروی و آینه پر می‏شود از بی‏ كسی

از من سفر میكنی و به مرگ قصه می‏رسی

ببین كه آب می‏شود قطره به قطره قلب من

مرگ من و قصه ماست فاجعه جدا شدن
قرعه کشی تمام شد . . .
تو به اسم دیگری درآمدی . . .
تقدیر جای خود . . .
اما لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی!

ادمـ ـا تنهــ ـا که نباشـ ـن مـے رن




تنهــ ـا که شـدن برمـےگردن




وقتـ ـی برگشتـ ـن



تنهــ ـا لایـ ـق یه جملـ ـه هستـ ـن




بــرو گـ ـ ــمشو
خسته ام...
از سنگینی لحظه ها
از سکوت بی اختیار
از هر آنچه در لبخندم تلخ میگردد
اندک امیدی در دلم باقیست
شاید برگردد.
به سلامتی اون دختری که وقتی‌ تو خیابون نگاهش به یه پسر



خوشتیپ و خوشگل میفته




بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی‌




انگشت کوچیکهٔ عشقم هم نیستی ...
صبـ ـر کُنـ !

اینـ تمآمـ حـ ـرفمـ نیستــ

" تـ ـــو " نبآیـ ـد دُعآے مَنـ بآشے

از خُـ ـدآ خواستمـ موافـ ـق بـ ــود

میتـ ـوآنے " خُــ ـدآے " مـ ـن بآشے .. ..


تو دنیایی که همه بازیگر شدن باید کارگردان خوبی باشی،

که یا بتونی بازیهاشونو کنترل کنی که بازی نخوری،

یا اینکه سر وقت مناسب بتونی کات بدی

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6