انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: مربی کودکستان و چکمه های بچه
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
خانم جوانی که در کودکستان برای بچه های 4 ساله کار میکرد میخواست چکمه های یه بچه



ای رو پاش کنه ولی چکمه ها به پای بچه نمیرفت.



بعد از کلی فشار... و خم و راست شدن، بچه رو بغل میکنه و میذاره روی میز، بعد روی



زمین بلاخره با هزار جابجایی و فشار چکمه ها رو پای بچه میکنه و یه نفس راحت میکشه



که ... هنوز آخیش گفتن تموم نشده که بچه میگه: این چکمه ها لنگه به لنگه است.



خانم ناچار با هزار بار فشار و اینور و اونور شدن و مواظب باشه که بچه نیفته هرچه تونست



کشید تا بالاخره بوتهای تنگ رو یکی یکی از پای بچه درآورد.



گفت ای بابا و باز با همان زحمت زیاد پوتین ها رو این بار دقیق و درست پای بچه کرد که



لنگه به لنگه نباشه؛ ولی با چه زحمتی که بوت ها به پای بچه نمیرفتن و با فشار زیاد بالاخره



موفق شد که بوت ها رو پای این کوچولو بکنه که بچه میگه: این بوتها مال من نیست!!



خانم جوان با یه بازدم طولانی و کله تکان دادن که انگار یک مصیبتی گریبانگیرش شده، با



خستگی تمام نگاهی به بچه انداخت و گفت آخه چی بهت بگم.



دوباره با زحمت بیشتر این بوت های بسیار تنگ رو در آورد. وقتی تمام شد پرسید: خب حالا



بوت های تو کدومه؟



بچه گفت: همین ها بوت های برادرمه ولی مامانم گفت اشکالی نداره میتونم پام کنم....



مربی که دیگه خون خونشو میخورد سعی کرد خونسردی خودش رو حفظ کنه و دوباره این



بوتهایی رو که به پای این بچه نمیرفت به پای اون کرد. یک آه طولانی کشید و بعد گفت:



خب حالا دستکشهات کجان؟ توی جیبت که نیستن.



بچه گفت: توی بوتهام بودن دیگه!!!!
نظراتون؟IdeaIdeaIdea
خیلی باحال بود مرسیSleepy
تکراری!!!ولی سپاسیدمHeart
فک کنم تکراری بود
25r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r30
بیچاره مربی چه هرسی خورده
بدبخت بیچاره معلمهBig Grin
مرسی....
ممنون از نظراتون Shy
صفحه‌ها: 1 2