15-01-2014، 20:44
هیون جونگ وقتی 20 ساله بوده یه شب به ایتائه وون(نمیدونم کجاست)برای خرید میره.
وارد یه کوچه میشه و همینطور که ازش عبور میکرده یه مرد میانسال متوجهش میشه و بهش میگه:هی، دنبال کسی میگردی؟
هیون میگه:ببخشید؟.. آهان بله..
مرد سرش رو تکون میده وبه نظر ناامید میرسیده و میره و هیون باخودش فکر میکنه احتمالا طرف یه خورده زیادی نوشیده .
ده قدم نرفته بود که یهو یکی صداش میزنه و اغوا گرانه میگه: هی عزیزم دنبال کسی هستی؟
هیون هم عصبانی میشه و میپرسه:چرا من عزیز توام؟
و با عصبانیت از اونجا میره
هنوز خیلی نگذشته بود که یهو یه نفر دستشو از پشت رو شونش میذاره و میگه:عزیزم نظرت درمورد من چیه؟ ...
هیون بعدا میفهمه این کوچه از اون کوچه خراب ها بوده
!!!!!
واسه دوستانی که متوجه نشدن. سه تا مرد فکر میکنن هیون جونگ دختره و میخوان مخشو بزنن
خخخخخخخخخخخخخخخخ
باحال بود!
وارد یه کوچه میشه و همینطور که ازش عبور میکرده یه مرد میانسال متوجهش میشه و بهش میگه:هی، دنبال کسی میگردی؟
هیون میگه:ببخشید؟.. آهان بله..
مرد سرش رو تکون میده وبه نظر ناامید میرسیده و میره و هیون باخودش فکر میکنه احتمالا طرف یه خورده زیادی نوشیده .
ده قدم نرفته بود که یهو یکی صداش میزنه و اغوا گرانه میگه: هی عزیزم دنبال کسی هستی؟
هیون هم عصبانی میشه و میپرسه:چرا من عزیز توام؟
و با عصبانیت از اونجا میره
هنوز خیلی نگذشته بود که یهو یه نفر دستشو از پشت رو شونش میذاره و میگه:عزیزم نظرت درمورد من چیه؟ ...
هیون بعدا میفهمه این کوچه از اون کوچه خراب ها بوده
!!!!!
واسه دوستانی که متوجه نشدن. سه تا مرد فکر میکنن هیون جونگ دختره و میخوان مخشو بزنن
خخخخخخخخخخخخخخخخ
باحال بود!