انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: داستان خواستگاری
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
داستان خواستگاری 1

مادر داماد : ببخشین ، کبریت دارین؟
خانواده عروس : کبریت ؟! کبریت برای چی!؟داستان خواستگاری 1
مادر داماد : والا پسرم می خواست سیگار بکشه...داستان خواستگاری 1
خانواده عروس : پس داماد سیگاریه....!؟داستان خواستگاری 1
مادر داماد : سیگاری که نه.. والا مشروب خورده ، بعد از مشروب سیگار می چسبه...
خانواده عروس : پس الکلی هم هست..!؟داستان خواستگاری 1
مادر داماد : الکلی که نه... والا قمار بازی کرده و باخته ! ما هم مشروب دادیم بهش که یادش برهداستان خواستگاری 1
خانواده عروس : پس قمارم بازی می کنه...!؟داستان خواستگاری 1
مادر داماد : آره... دوستاش توی زندان بهش یاد دادن...
خانواده عروس : پس زندانم بوده...!؟داستان خواستگاری 1
مادر داماد : زندان که نه... والا معتاد بوده ، گرفتنش یه کمی بازداشتش کردن...
خانواده عروس : پس معتادم بوده...!؟داستان خواستگاری 1
مادر داماد : آره... معتاد بود ، بعد زنش لوش داد...داستان خواستگاری 1
خانواده ی عروس : زنش !!!؟؟؟داستان خواستگاری 1

نتیجه اخلاقی : همیشه موقع خواستگاری رفتن کبریت همراهتون داشته باشینداستان خواستگاری 1