انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: 13 خط برای زندگی......
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.

13 خط برای زندگی......


یک : دوستت دارم ، نه بخاطر شخصیت تو ، بلکه بخاطر شخصیتی که من در همگام باتو بودن
پیدامیکنم .

دو : هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین لیاقتی دارد باعث اشک ریختن تو
نمیشود .


سه : دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند .


چهار : اگر کسی تو را آن طور که میخواهی دوست ندارد ، به این معنی نیست که تو را با تمام
وجودش دوست ندارد .


پنج : بدترین شکل دلتنگی برای کسی آنست که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او
نخواهی رسید .

شش : هرگز لبخند را ترک نکن ، حتی وقتی ناراحتی چون هر کس امکان
دارد عاشق لبخند تو باشد .


هفت : تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی ، ولی برای بعضی افراد تمام دنیا
هستی .


هشت : هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند ، نگذران .


نه : شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص
مناسب را ، به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر میتوانی شکر گزار باشی .


ده : به چیزی که گذشت غم نخور ، به آنچه پس از آن آمد لبخند بزن .


یازده : همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند ، با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و
فقط مواظب باش که به کسی که تو را آزرده ، دوباره اعتماد نکنی .


دوازده : خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را میشناسی قبل از آنکه
شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد .


سیزده : زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار بهترین چیزها در زمانی اتفاق میافتد که انتظارش
را نداری
ای حرارت بخش این قلب تهی
سردی جان مرا نظاره کن
نامه های خسته ام را پس بده
یا که بنشین و به خلوت پاره کن

آسمان بخت من خالی تر است
چشم خود را در شبم ستاره کن
تو برای لحظه ی سخت وداع
با نگاه خود به من اشاره کن

می روم پاییز را باور کنم
دور از چشم حسودان زمین
یار با دستان رنگین غروب
چشم بر هم می نهم ، حالا ببین !
...
در میان شعر هایم می روم
رو به پایانی که آغاز من است
آرزوهایم نیستند دور و برم
مرگ شیرین تر ز آواز من است

می دهم اندیشه هایم را به خاک
خاک می داند که خاکی بوده ام
غربت و تنهایی و عشق تو بود
ورنه من کی از تو شاکی بوده ام !؟

خاک باور می کند قلب مرا
خانه پر می گردد از غوغای مرگ
آه ! ای دستان زمستان و غروب
من کنون آماده ام تا پای مرگ
اخیی خیلی قشنگ بود ممنون!