انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: داستان زیبای ارزوی غم انگیز
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
آبجی کوچیکه گفت : زودی یه آرزو کن ، زودی یه آرزو کن !!!

آبجی بزرگه چشماشو بست و آرزو کرد …

آبجی کوچیکه گفت : چپ یا راست ؟ چپ یا راست ؟
آبجی بزرگه گفت : م م م راست …

آبجی کوچیکه گفت : درسته ، درسته ، آرزوت برآورده میشه ، هورا … بعد دستشو

دراز کرد و از زیر چشم چپ آبجی مژه رو برداشت !
آبجی بزرگه گفت : تو که از زیر چشم چپ ورداشتی ؟!؟!

آبجی کوچیکه چپ و راست رو مرور کرد و گفت : خوب اشکال نداره … دستشو دراز

کرد و یه مژه دیگه از زیر چشم راست آبجی برداشت و گفت : دیدی ؟ آرزوت میخواد

برآورده شه ، دیدی ؟ حالا چی آرزو کردی ؟؟؟

آبجی بزرگه گفت : آرزو کردم دیگه مژه هام نریزه …

بغض عجیبی روی صورت هر سه تاشون نشست ؛ آبجی کوچیکه ، آبجی بزرگه و پرستار بخش شیمی درمانی !
اخی خدا همه ی مریضا رو شفا بده امین
نظری ندارم!!!!!!!!!!1
خدا همه مریضارو شفا بده