انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: داستان کوتاه درباره پدر
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان کوتاه درباره پدر 1
پسر به بابا : بابا میشه بپرسم شما ساعتی چقدر پول در میارین ؟
.
.

.
.
.

پدر : تو نباید دخالت کنی توی این مسائل ! ولی من ساعتی ۱۰ هزار تومان در میاریم.
پسر : بابا میشه ۵ هزار تومان ازت قرض بگیرم ؟
پدر : برای این پرسیدی ؟ نه نمیشه تو پول نیاز نداری ( با حالت عصبی )
پسر بدون اینکه چیزی بگه سرشو میندازه زیر و میره توی اتاقش … پدر با خودش فکر کرد “چرا من عصبانی شدم ؟ ” باید بفهمم واسه ی چی بچه ی ۱۰ ساله ۵ هزار تومن پول میخواد !
در اتاق پسر باز شد …
پدر : پسرم ببخشید عصبانی شدم بیا این ۵ هزار تومن اما اول بهم بگو واسه ی چی میخوای این پولو؟
پسر در حالی که ۴ هزار تومن پول از زیر بالشتش بیرون میاورد … : پدر پولم کمه … میشه بهم تخفیف بدی ؟
پدر با تعجب : تخفیف ؟ واسه ی چی ؟
پسر : میشه بجای ۱۰ هزار تومن ۹ هزار تومن بگیرین و ۱ ساعت مال من باشی فردا شب ؟ میخوام فردا شب با هم شام بخوریم …
پدر سرشو زیر انداخت و اشک از چشماش سرازیر شد…crying
به نظرم این حقیقت داره.خیلی ممنونcryingcryingcryingSadSad
هق هق هقcryingcryingcryingcryingcrying
سلامتی همه ی باباهای دنیا
وای من بابامو خیلی دوس دارم.
Heart
cryingاشکمو در آوردی با ای داستانت
هدیه.این الان چی بود.اشکم در اومد.cryingcryingcrying
ننننننننننننننننننننننcrying