انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: وان دایرکشن و سوپر مغز ایران5
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
سریع نگاهمو ازش دزدیدم و رفتم که سوار ماشین بشم اما اون اومد نزدیکم و...............................اومد نزدیکمو دوباره اون لبخند شیطنت آمیزو زد ک حالا از دیدن لبخند م/ل/ی/ح/ش ی جوری شد.وای چی داری میگی نگین.یادت نره که تو از پسر جماعت متنفری پس دیگه چ م/ر/گ/ت/ه.همین طوری داشتم ب خودم بد و بیراه میگفتم که بهم گفتهری:سلام خو/ش/گل/خانوم
وای چی چی بلغور کرد؟منم هل کردم:س............سل....سلام.کا ...کاری داشتی؟
هری هم ک عین خیالش نبود و ریلکس داشت نگام میکرد
هری:نه همین جوری گفتم سلام کنم.آخه همسایه ایم دیگه!نه؟
منم هیچی نگفتم وعصبانی سوار ماشینم شدم .و راه افتادم .داشتم میرفتم و عین خیالم نبود که تا چند لحظه پیش عصبانی بودم و ی آهنگ توپ گذاشتم و داشتم بلند بلند باهاش میخوندمو رانندگی میکردم.جوری که اگه کسی از هوشم خبر نداشت فکر میکرد روانی تشریف دارم.خلاصه نریم تو جاده خاکی.داشتم رانندگی میکردم و تو حال خودم بودم که.چشمم به آینه بغلم افتاد.ینفر داشت تعقیبم میکرد.چشمامو تیز کردم .وای این که همون پسره ی چ/ل/ق/و/زه .حتما میخواد عضیتم کنه.منم تصمیم گرفتم حالشو بگیرم.البته حال گیری از دیگران کار همیشه منه اما ب هر حال هنوز از این یارو ب خوبی حال گیری نکرده بودم.
پس راه افتادم و هرچی کوچه و خیابون تو لندن بودو چرخیدم تا آخر سر بنزینش تموم شد.بعدش رفتم پیش ماشینش و ی کارت در آوردم و دادم بهش .گفتم:این کارت یدک کشه بهتره داشته باشیش.بعدش ی نیشخند زدم و ابرو هامو دادم بالا و گفتم:اینم جریمه این که دنبال دختر مردم نیفتی.فعلا بای همساییییییییییییییه.بعدشم ی نیشخند زدمو رفتم.
قیافش خیلی دیدنی بود.از عصبانیت سرخ شده بود و داشت مغزش سوت میکشید
رسیدم خونه:
من:سلام مامان.سلام ...............
مامان:سلام عزی/زم.خونه چطور بود ؟
من:عالی ولی ی مشکل بزرگ هست!
مامان:چه مشکلی؟
من: خونه روبروییمون خونه تیمیه وان دایرکشنه!
مامان:این که عالیه.شایدم با یکیشون دوست شدی!
من:اه...........مامان بازم شروع کردی
بعدشم سریع رفتم توی اتاقم.اسم اتاقم انیشتین هستش.خیلی باحاله.انواع و اقسام وسایل آزمایشگاهی توش هست.
مامانم دوباره دادزد:نگین تو که نمیتونی تا آخر عمرت بدون دوست/پسر باشی.باید ی فکری بکنی
من جوابی ندادم و روی تختم ولو شدم.مامانم آرزو داره من با ی نفر دوست شم اما من تو فا/ز این چیزا نیستم که.من فقط دوست دارم پیشرفت کنم و نیخوام ب خاطر ی چیز مزخرف مثل ع/ش/ق همه آرزو هامو بر باد بدم.اما مامانم میگه تو نباید تنها بمونی آخه من تنها فرزند .ومتاسفانه پدرم رو توی ی حادثه تصادف از دست دادم و از اون موقع بود که دیگه با هیچ پسری دوست نشدم.چون دوست ندارم مادرم احساس تنهایی کنه.
تو این فکرا بودم که. خوابم برد..........................
از اون روز 5 روز گذشته وما هنوز به خونه تیمی خودمون نرفتیم .امروز شنبه است.یعنی فردا با جاستین بیبر روانی-سلنا گومز-مایلی سایرس-ادام لمبرت جونم-و وان دایرکشن ملاقات داشتیم اونم توی سالن موسیقی بزرگ لندن.وای این عالیه.اما من دوست ندارم دوباره با اون جاسم بربری و اعضای وان دایرکشن روب رو بشم.
.اما ب هر حال فردا روز سرنوشت سازیه.
فردا(یکشنبه):من با بنزم رفتم سراغ بچه ها.و طبق معمول به عشق استقلال آبی و لباس اسپرت پوشیدا بودم.ی شلوار جین چسبان پاره پوره کتونی All star ی تیشرت کوتاه چسبان ی سویت شرت آبی که ب دور کمرم بسته بودم
برخلاف من همه لباس های دخترونه پوشیده بودن که من ازشون متنفرم و حالمو بد میکنن و ی عالمه آرایش کرده بودن.بهشون گفتم:سلام .چقد خودتونو نقاشی کردید!
وهمه هم شروع کردن که:چرا اسپرت پوشیدم و عین همیشه معمولین لباسام .....................................
بالا خره رفتیم توی اتاق انتظار ومنتظر موندیم.هنوز کسی نیومده بود.در حال انتظار بودیم که در باز شد و.......................این قسمتش خیلی جالب میشه.............نظر وسپاسم بدید دیگهTongue
مرسی
خیلی باحال بود:L28:
خیلی حال کردم
بدو بزار ببینم مردم دیگه:84:
ممنون از نظراتون
ششم بزار دیگه
چرا اینا رو همشو تو یه تاپسک نمیذاری؟DodgyDodgyDodgy
اگه همه ی پستتا تو نذاری تو یه موضوع همشو میفرستم تو زباله دانSleepy
مرسی..
سوپرم عضیت ن اذیت ممنونHeart
مرسیBig Grin
مرسيSmile SadSmile؛)
صفحه‌ها: 1 2