انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: آپارتمان وان دی ها(وان دایرکشن)3
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
خب این داستان متفاوته چون قراره کلی بخندیم...
این داستان به صورت قسمت های مختلف و هر قسمت با موضوع جدید اپ میشه و بازیگرانش همین 5 تا کله پوک خودمونن...(دور از جونشون)
مثل سریال اشنایی با مادر که یک سریال بود با داستان های مختلف...
بریم سراغ قسمت اول


این قسمت: قرار لیام...

لیام از تو اتاق با صدای بلند- هری؟؟؟ این بلیز ابیه کجاست؟؟؟
هری- تن منه

لیام از اتاق میاد- چی؟؟؟ من اینو تازه خریدم. مال امروزه

هری- خب من فکر کردم مال من خریدی!!!!
لیام با دستش میزنه به پیشونیش- ای خدا حالا من چی بپوشم؟ (میره یه سمت اتاق لویی و در میزنه)

لویی- چیه؟؟؟ از پشت در بگو

لیام- اون بلیز سفیدتو بده به من واسه امروز

زین از پله ها میاد بالا و ظرف پاپ کرن دستشه و اون یکی دستش خیسه و داره به لیام نگاه میکنه

لویی- تن زینه..ازش بگیر

زین دستشو با بلیزش پاک میکنه و بینیشم با ته پلیزش میگیره

لیام- اه...نه مرسی میرم دنبال یه چیز دیگه

زین- چیه مگه لباس نمیخای؟

لیام- نه نظرم عوض شد

لیام داشت با خودش هی حرف میزد و از پله ها می اومد پایین که یهو نایل اومد طرف و ترسوندتش

لیام- پسر مگه تو دیوانه ای؟؟؟

نایل- چیه؟ پکری؟

لیام- لباس میخاوم به خاطر قرارم با پانیذ

نایل- غمتو نبینم عزیزم بیا بریم خودم بهت میدم. اون صورتیه چطوره؟

لیام با تعجب- چی؟؟؟؟ همونی که تاحالا صدبار زیر بغلش پاره شده؟

نایل- وا..!! هر صدبارشم دوختم..نو شک نکن

لیام در حالی که دست نایل از دور گردنش بلند میکنه- ممنون میرم بلیز بخرم. تو هم خیلی گدا تشریف داریا..!!!!!قاب دستمال بهتر از اونه

نایل- گدا چیه...صرفه جو..

لیام از خونه میره بیرون تا خرید کنه ولی قبلش تو حیاط به هری میگه- میشه تا من برمیگردم خونه جمع کنی و یه غذایی هم درست کنی؟

هری- اره پسرم بزار باباتم بیاد ببینم شام چی دوست داره....

لیام- من بین شماها چی کار میکنم...!!!!! ای خدااااا

هری داخل خونه

نایل- رفت؟

هری- اره بابا دستور هم میده شام درست کنیم براش...اون با پانیذ قرار داره به ما چه..والا

نایل میزنه پشت کله هری- بی ادب...برو زود باش...منم میام کمکت

هری با دستش میزنه جلو سینه نایل- نه قربانت ممنون تو بیای مواد غذایی یهو غیب میشن

هری میره و یه غذایی درست میکنه...(مثلا) میشه سوپ...

نایل با تعجب داشت به ظرف غذا نگاه میکرد- این چیه؟

لویی- سوپه؟

هری- نه پودینگه

زین- ...این پودینگش مال کجاست؟؟؟؟

هری- انگلیس

زین- چرا ابکیه؟

هری- نه بابا خودشو نگرفته...من کارمو بلدم

صدای در میاد..هری سریع در ظرفو میزاره

لیام- خب چی کار کردین؟

لویی- پوشک هارو شستم ننه جون...اب حوضم اوردم برات

لیام- هههه..نمکدون...تروخدا امشب شب مهمیه فقط امشب طوری رفتار کنید که انگار قبلا زندگی کردین میتونین؟؟؟؟؟

همشون به همدیگه نگاه میکنن.....

لیام- فراموشش کنید فقط ساکت باشید میتونید؟

زین- اره بابا خیالت راحت ما لال...

تقریبا یک ساعت دیگه پانیذ قرار بود بیاد و همه تو حال نشسته بودن که یهو لیام از جاش بلند میشه

لیام- این چه بویی هست؟

همه دنبال لیام بلند میشن

لیام- میگم این چه بویی میاد؟؟؟

همه به نایل نگاه میکنن

نایل- به خدا من کاری نکردم بیایین خودتون بگردین بو پیدا کنید...نیست

لیام- نه ...اون نه...Dodgy

لویی- نکنه فکر کردی منم؟؟؟؟؟؟ من اصلا مشکل دارم جدیدا...

هری- ای بابا من میگمه چند شب از اتاقت بو نمیادBig Grin

زین و نایل- 25r3025r30
لیام- ای بابا نه اون نه

زین- من موندم فقط....واستا ببینم نکنه خودتی؟؟؟؟؟ Rolleyes

لیام- کلا از اون بو بیایین بیرونHuh

نایل- یعنی بوی زیر بغله؟؟؟؟؟؟Undecided

لیام- نایل بسه بو از اشپزخونه میاد

هری- یعنی کسی میره اون کارو تو اشپزخونه میکنه؟؟؟؟ نه بابا فقط ما خونه ایم کس دیگه ای نیست :297:

لیام- ای بابا...بابا اون دوده چیه میاد بیرون؟؟؟

لویی- اوه اوه طرف چه بمبی ترکونده.فکر کنم شکمش خوب کار میکرده... :cool:

هری میزنه به صورتش- اخ دیدی چی شد...غذام سوخت...

همه دویدن سمت اشپزخونه...

لویی با داد- نه هری...نرو شاید این یه تله باشه...این مه مشکوکه

نایل- ببین کل غذا سوخته؟؟؟؟Confused

زین- الانم به فکر شکمی...دوستمون ناراحته

لیام خوشحالم تو منو میفهمی زین

زین- خاهش داره...هری خوب چک کن ببین این مه از چیه..!!!؟؟؟؟

لیام- واااااااااااای از دست شماها

لیام رفت به سمت گاز و خاموش کرد و پنجره هارو باز کرد...

لیام با عصبانیت- من از دست شماها چی کار کنم؟؟؟؟

نایل- بخند...

هری- بده ببینم...اخ اخ..بچه ها سوپمون خشک شد بالاخره...داشت واقعا میشد پودینگ ها..رقیب ها نذاشتن....

لویی موز برمیداره میره طرف هری

لویی- از اینک این مسابقه باختی چه حسی داری؟

هری- من هرگز شسکت نمیخورم:cool:

نایل- سابیدی به الک....زارت

همینطور که پسرا داشتن بحث میکردن صدای زنگ در میاد

زین- یعنی کیه؟؟؟؟Confused

هری- قاتل غذای منه

نایل- خودم میکشمش...با غذا شوخی نداریم :nea:

لیام- بس بسه بسه...بابا پانیذه...بدبخت شدم رفت

لیام میره سمت در و درو باز میکنه

لیام- سلام خوش اومدی...

یهو همه پسرا میزنن زیر خنده....

لیام زیر زبونی میگه- چه مرگتونه...؟؟؟؟ زشته(رو به پانیذ) من جلو میرم که راه نشونت بدم

پانیذ- لباست خیلی قشنگه....مده؟؟؟

لیام- اره در واقع...( بعد یهو نگاهش می افته به ایینه)میبینه از پشت بلیزش کاملا سوخته و پشت نداره

لیام- نه چیزه...این..چیزه...پسرا شماها بگین یه چیزی

هری لویی زین و نایل-

لیام- ای بابا...پانیذ چیزه..من...چیزه..اخه

پانیذ- امادگیشو نداشتی میگفتی...من میرم بای پسرا

هری لویی زین و نایل-

لیام با عصبانیت- من خفتون میکنم...چرا حرف نزدین؟؟؟

هری لویی زین و نایل با همدیگه- خودت گفتی وقتی پانیذ اومد ما فقط ساکت باشیم.... :4chs::4chs::4chs::4chs:



پایان....
منتظر قسمت بعدی و داستان جدید باشید
خخخخخخ
باحال بود25r30
حتما سری های بعدی بزارIdea 
بیچاره لیام همیشه باید حرص بخورهSad
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ پکیدم از خندهBig GrinBig Grin