انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: مرگ و جدایی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
مرگ و جدایی 1


ای کاش گذر زمان در دستانم بود

آنوقت لحظه های با تو بودن را

آنقدر طولانی می کردم که برای بی تو بودن دیگر وقتی نمی ماند
.
.
.
من امشب از فراق یار می گریم

بسان عاشقان زار می گریم

رفیق نیمه راه شد یار دیرینم

دلم افسرده است بسیار می گریم
.
.
.
روز مرگم اشک را پیدا کنید

روی قلبم عشق را پیدا کنید

روز مرگم خاک را باور کنید

روی قبرم لاله را پرپر کنید

خانه را وقف نیلوفر کنید

پیکرم را غرق در شبنم کنید

روز مرگم دوست را دعوت کنید

بعد مرگم خنده را سر کنید

رفتنم را ای دوستان باور کنید
.
.
.
انگار ملائک تو را میان بوسه هایی که برای خدا فرستادم دزدیدند

عطر برگ های لیمو ، درخت توت ، کنار گارم زنگی

و زیتون و میوه های کال درخت انبه باغ ها را چه زود به فراموشی سپردی؟

چگونه توانستی آن همه خاطره را در یک لحظه تمام کنی

همه را می بینم اما جزء تو که خاطره ای شدی ماندگار برای قلب هایی که منتظرت هستند

گناه آسمانی که تورا به آغوش کشید و باخود برد را هرگز نخواهیم بخشید

تو میان بودنت و یادت ، یادت را برایمان گذاشتی و بودنت را افسانه ساختی.
.
.
.
حافظا دیدی که کنعان دلم بی ماه شد

عاقبت با اشک غم کوه امیدم کاه شد

گفته بودی یوسف گمگشته باز آید ولی

یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد
.
.
.
گفتی تا شقایق هست زندگی باید کرد

وقتی شقایق هست تو نیستی چه باید کرد؟
.
.
.
از آبشار پرسیدم : کیستی ؟

گفت : اشک کوه

گفتم : از چه می نالی؟

گفت : از جدایی دوست!
.
.
.
مرگ حقه ، حق همیشه پابرجاست

پس هیچ وقت حق رو که همیشه پابرجاست رو فراموش نکن
.
.
.
چیـزی نمیـخـوآهَم جـز . . .
یـکــ اتــآقِ تـآریک
یـکـ مـوسیقـے بے کَلآم
یـکـ فنجـآن قهـوه بـهـ تَلخـی ِ زهـر !
وَ خـوآبـے بـه آرآمـے یـکــ مـَرگ هَمیشـگـے . . . !
.
.
.
گاهی آدم به جایی می¬رسد که دست به خودکشی می¬زند!!!
نه اینکه تیغ بردارد رگش را بزند... نه...
قید احساسش را می¬زند...
.
.
.
این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش !
همین بس که :
نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.
.
.
.
انسان از جنگ، زلزله و سیگار نمی میرد؛
انسان را روزی ، لبخند هایی که نمی زند،
اشک هایی که نمی ریزد ، خواهد کشت!
.
.
.
به دعا نویس گفتم : جوری بنویس که حتما" بیاید

نه او پرسید : چه کسی !

نه من گفتم :

مرگ!
.
.
.
زدم فریاد خدایا این چه رسمی است

رفیقان را جدا کردن هنر نیست

رفیقان قلب انسانند خدایا

بدون قلب چگونه می توان زیست ؟
.
.
.
ز هجران تو پرپر می زند دل

ز دل تنگی به هر در می زند دل

چو بلبل در فراق رویت ای گل

به دیوار قفس سرمیزند دل
.
.
.
شبی از سوز دل گفتم قلم را

بیا بنویس غم های دلم را

گفتا برو بیمار عاشق

ندارم طاقت این همه غم را
.
.
.
یه لحظه دلم خواست صدایت بکنم

گردش به حریم با صفایت بکنم

آشوب دلم به من چنین فرمان داد

در سجده بیفتم و دعایت بکنم
.
.
.
امروز را برای بیان احساس به عزیزت غنیمت شمار

شاید فردا احساسی باشد اما عزیزی نباشد
.
.
.
ارزش بودنت را همیشه

از اندیشه یک لحظه نبودنت می توان فهمید
.
.
.
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد؟

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد به دست کودک گستاخ و بازیگوش

و او یک ریز و پی در پی دمگرم خویش را در گلویم سخت بفشارد

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدین سان بشکند سکوت مرگبارم را
.
.
.
امروز اومده بود دیدنم

با یه نگاه مهربون

همون نگاهی که سال ها آرزوشو داشتمو ازم دریغ می کرد

گریه کرد و گفت دلش واسم تنگ شده

وقتی رفت سنگ قبرم از اشکاش خیس شده بود
.
.
.
شب است و آسمان را غم گرفته

سکوتم با نگاهش دم گرفته

شب است و کهکشانی در کنارم

ولی از دوریت من بیقرارم
.
.
.

امشب این خانه عجب حال و هوایی دارد

گپ زدن با در و دیوار صفایی دارد

همه رفتند از این خانه بجز غم

باز این یار قدیمی چه وفایی دارد
.
.
.
من آن شمعم که شبها در شبستان تو می سوزم

به ظاهر شاد و در باطن ز هجران تو می سوزم
.
.
.
زندگی کن

حتی اگر بهترینهایت را از دست دادی

چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر برایت می سازد
می سپارمت به خدا خدایی که نخواست تو را به من بسپارد-__-
لطفا بیشتر بزار