انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: دادگاه عشق
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4
آن روز روز محاکمه ی عشق بود . همه ی اعضای بدن حاضر بودند . همه بر علیه عشق بودند به جز قلب . قاضی که مغز بود به قلب اجازه ی حرف زدن داد . قلب شروع به دفاع از عشق کرد .
قلب : قبلا همه ی شما طرفدار عشق بودید اما حالا ....... آهای شما پاها مگر شما نبودید که آرزو داشتید به طرف او بروید . ای ست ها مگر شما نبودید که آرزوی لمس او را داشتید . ای گوش ها مگر شما نبودید که با شنیدن صدای او آرامش می گرفتید . چشم ها مگر شما دوست نداشتید که هر دقیقه او را ببینید . حالا همه ی شما از او بد می گویید .
اما حیف که حرف های قلب بی فایده بود . همه بر ضد عشق بودند و به همین خاطر قاضی حکم داد تا قلب عشق را از خود دور کند اما قلب قادر به انجام این کار نبود پس حکم قاضی تغییر کرد و و قلب محکوم به عذاب کشیدن تا آخر عمر شد .
نویسنده : خواهرم ( سحر ) . این نوشته در مجله ی موفقیت چاپ شده
این موضوع امکان نداره تکراری باشه پس اگر داستانی شبیه به این دیدید بدونید که من تقلب نکردم
باشه :306:
خیلی قشنگ و احساسی بود!ممنون!
خیلی قشنگ بود با سپاس
ممنون از همتون . خواهش می کنم . سعی می کنم بهتر از اینو بذارم
موضوعات خیلی قشنگو احساسین ممنونHeart
خواهش می کنم Heart
این شعرها دیگر برای هیچکس نیست
نه ! در دلم انگار جای هیچکس نیست
آنقدر تنهایم که حتی دردهایم
دیگر شبیه دردهای هیچکس نیست
تا که بوديم نبوديم کسي

کشت ما را غم بي هم نفسي

تا که خفتيم همه بيدار شدند

تا که مرديم همگي يار شدند

قدر آن شيشه بدانيد که هست

نه در آن موقع که افتادو شکست..
شب رسید اسمان مهتاب شد
باخیالت دیده ام بر آب شد
در خیالم امدی از راه دور...
کوله بارت مملوء از عشق و غرور
امدی همچون نفس در سینه ام..
شادکردی این دل بی کینه ام
صفحه‌ها: 1 2 3 4