Bio: |
خدايا مراقبم باش من بي هوا كنار تو راه مي روم......از آش روزگار چنان دهانم سوخت كه از ترس آب يخ را هم فوت مي كنم...
کاش داشتنت به اندازه دوس داشتنت راحت بود
دود سيگارم را بيشتر از تو دوست دارم...كم رنگ هست...اما دو رنگ نيست...!!!
خسته ام....! خسته نبودنت.....!
خسته از روز هايي كه بي تو شب ميشود و شبهايي كه باز هم بي تو ميگذرند تا كه طلوعيو غروبي ديگر بيايند و باز هم گذر زمانها كه بي تو ميگذرد..!ميگذرد..!ميگذرند و باز هم ميگذرند........
راستش را بخواهی دیگر منتظر آمدن تو نیستم
منتظر رفتن خودم هستم
قلبم پیرزنی هفتادساله است...
زانوهایش درد میکند....
تا وقتی هستی توی این خونه .... منو هیچ چیزی ، نمیترسونه
هوامو داری ، من هرجا باشم ...... یه لحظه حتی نذار تنها شم
به این که راحت دروغ می گی ...عادت کردم !ولی ...
دلم می سوزه وقتی برای اثبات دروغت ...
می گی به جون تو که دوستت دارم ...
در این شبهای دلتنگی که غم بامن هم اغوشه به جزء اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشه کسی حالم و نمی پرسه دردم و نمیدونه هیچ صدایی بامن یک دل نمیخونه از این دنیا بیزارم بیزار ولی راه فراری نیست از این دیوار
|