انجمن های تخصصی  فلش خور
دفترچه مشق دخترک فقیر ( خیلی قشنگه ) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+--- موضوع: دفترچه مشق دخترک فقیر ( خیلی قشنگه ) (/showthread.php?tid=16990)

صفحه‌ها: 1 2 3 4


دفترچه مشق دخترک فقیر ( خیلی قشنگه ) - яê¥нαñê - 06-09-2012

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟

فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )

دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن... اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت...

اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...

اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم...

معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا...

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...
حالا اگه خوشتون اومد بسپاسیدcryingcryingcryingcryingcrying
ادامه اش رو علی نوشته برید همین صفحه اول رو یه نگاه بندازید


RE: دفترچه مشق دخترک فقیر ( خیلی قشنگه ) - helena - 06-09-2012

شنیده بودم ولی خوب بود


RE: دفترچه مشق دخترک فقیر ( خیلی قشنگه ) - gomnam - 06-09-2012

خیلی زیبا بود


RE: دفترچه مشق دخترک فقیر ( خیلی قشنگه ) - تانیا3 - 06-09-2012

cryingcryingcrying مرسی عزیزم بازم از اینا بذارHeartHeart


RE: دفترچه مشق دخترک فقیر ( خیلی قشنگه ) - яê¥нαñê - 06-09-2012

(06-09-2012، 18:11)تانیا3 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
cryingcryingcrying مرسی عزیزم بازم از اینا بذارHeartHeart

خواهش میکنم باشه عزیزم حتما از اینا میذارمHeartHeart


RE: دفترچه مشق دخترک فقیر ( خیلی قشنگه ) - fat.k - 06-09-2012

وای خداSad


RE: دفترچه مشق دخترک فقیر ( خیلی قشنگه ) - trip top - 06-09-2012

عالـــــــــــــــــی.


RE: دفترچه مشق دخترک فقیر ( خیلی قشنگه ) - N LOVE A - 06-09-2012

دختر بدبخت گناه داشت اخهcryingcryingcryingcrying


RE: دفترچه مشق دخترک فقیر ( خیلی قشنگه ) - تکنا - 06-09-2012

عالی HeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartسپاس می دمBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBlushBlushBlushBlushBlushBlushBlush

(06-09-2012، 16:34)reyhane* نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟

فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )

دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن... اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت...

اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...

اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم...

معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا...

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...
حالا اگه خوشتون اومد بسپاسیدcryingcryingcryingcryingcrying



RE: دفترچه مشق دخترک فقیر ( خیلی قشنگه ) - ^ali^ - 06-09-2012

داستان ایرانی اخرشو من میگم : معلم بعد از کلاس دختررو صدا کرد و گفت ادرس خونشونو بده دختره هم معلمشو برد خونشون معلم وقتی مادر دخترکو دید دلش سوخت و مقداری پول را در پاکتی گذاشت و زیر بالشت دخترک گذاشت فردا صبح که سارا از خواب بیدار شد احساس سنگینی کرد در زیر بالشتش و وقتی بالشتش را بر گرداند پاکتی را دید که نوشته بود از فرشتهی کوچک امده دخترک وقتی پاکت را باز کرد مقداری پول را دید و بلافاصله یاد بیماری مادرش افتاد و پول را در دستش گرفت و با سرعت زیاد به پیش مادرش گرفت و قزیه را برای وی توضیح داد و مادر که قادر به صحبت کرد نبود سرش را به علامت رضایت تکان داد دخترک کفشش را پوشید و یک نفس راه مدرسه را رفت وقتی به اتاق مدیر رسید به مدیر گفت لطفا امروز بهش اجازه دهد تا مادرش را به بیمارستان ببرد مدیر گفت امروز کلاس بر گذار نمیشود و گفت معلمشان نیومد مدرسه دختر تعجب کرد ولی وقت پرسیدن علت ان نکرد و راه را به سوی خانه پیش گرفت وقتی به خانه رسید معلم و مادرش در ماشین منتظرش بودند و دختر باز هم تعجب کرد و معلم مجبور شد موضوع را برایش بازگو کند و ان ها با هم به بیمارستان رفتند و دکتز پس از معاینه گفت : بیماری میشود درمان شود فقط دو ماه زمان نیاز دارد و مبلغی پول معلم گفت من پولش را میدهم و دخترک گفت من هم مقداری پول دارم ولی معلمش گف ان برای دفترت است و پس از انکه مادرش به اتاق مخصوص رفت و کسی نمیتوناست وی راملاقات کنند معلم برای دخترک دفتر خرید و انها باهم به مدرسه رفتند و پس از سالها و بهبودی مادرش جراح شد و روزی از روز ها زنی جوان امد و گفت مادرم مریض است و از گلویش خون میاید دخترک وقتی نام بیمار را خواند فهمید همان معلش است و رو به دخترش کرد و گفت من وی را مجانی جراحی میکنم چون وی کاری کرد که هیچ وقت فراموشش نمیکنم و........
سپاس بدید واسه نوشتنش گریم گرفت