![]() |
خداییش راستشو بگو............ - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +---- انجمن: بحث و گفتگو (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=36) +---- موضوع: خداییش راستشو بگو............ (/showthread.php?tid=80870) صفحهها:
1
2
|
RE: خداییش راستشو بگو............ - -м α є ∂ є- - 01-03-2014 خیلی رفتم تو دفتر به دلایل مختلف ![]() RE: خداییش راستشو بگو............ - Fake frnd - 05-06-2017 دوبار پیجم کردن یه بار کلاسو جیم زده بودم ولی با بچه ها تو مد بودیم فک کردن فرار کردیم یه بارم رفتیم رو دیوار مدرسه نوشتیم... مدیر:/تو دوربینا دیدنمون پدرمون در اوردن:| RE: خداییش راستشو بگو............ - Maryam Farrokhy - 05-06-2017 خیلیییییی خیلیییییییی تجربش کردم :| ب دلایل مختلف :| از جمله دیر رفتن سر کلاس... رقصیدن تو حیاط مدرسه... تیکه پرونی سر کلاس... دعوا (این مورد مال دوران خز بازیه :| ) کع البته هر سری ب خاطر ممتاز بودنم(درسی) ب خیر گذشته :| RE: خداییش راستشو بگو............ - ❤...M...❤ - 05-06-2017 نچ شاید دلیلش مثبت باشه RE: خداییش راستشو بگو............ - IM JUST TIRED - 06-06-2017 شیش هفت دفعه یکیش بامدیر بحثم شد سره اینکه چرا شلوارت شلوار فرم مدرسه نیست RE: خداییش راستشو بگو............ - A lover - 06-06-2017 خیلی رفتم سر پیزایه مختلف یه بار هیلی بد شد مث همیشه خونسرد داشتم به حرفاشون گوش میدادم یهو مدیر گفت اینجا جای ج...ده بازی نیس منم بم برخورد هرچی از دهنم در اومد بش گفتم تا 2 هفته هم نرفتم مدرسه بیشتر حرف میزد پامیشدم میزدمش مدیره ..... شلوغ کاری - دریا17 - 07-06-2017 یه بار با چند تا از دوستام سطل اشغال گذاشتیم بالای در تا وقتی در باز بشه روی سر معلم بریزه که رخیت ومارو بردن دفتر یه بار دیگه هم اومدیم صندلی ملممونو عوض کریم که تا روش نشست زیزش افتاد یه بار دیگه هم اومدیم ادامس گذاشتیم روی صندلی معلم ما زیاد شیطونی نمیکردیم بچه های خوبی بودیم:4chs::4chs::4chs::vil: RE: خداییش راستشو بگو............ - The moon - 08-06-2017 اولیـن بـآر فکر کنم سـوم بودم -_- بـآ یه اکیپ بزرگتر از خودم دعوآم شد :- زدمـآ.. ولی جآتون خآلی خیلی هم ازشون خـوردم :| تو دفتر وانمود کـردم الکی الکی ریختن سرم!! نـاظممون هم مجبورشون کرد ماچم کنن تا از دلم در بیـآد^_^ |