![]() |
داستان نویسی - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19) +--- موضوع: داستان نویسی (/showthread.php?tid=65) |
RE: داستان نویسی - amin - 27-06-2011 گفتم نه نمی شه این یارو رو پیدا کرد.گفتم ولش کن بابا. کی حوصله داره دزد دستگیر کنه.برگشتم خونمون و بالاخره پلیس ها گیرش آوردند. این داستان نیز به پایان رسید. RE: داستان نویسی - سینا صفا خواه - 10-07-2011 یکی دیگه . یکی دیگه یه بار فایده نداره RE: داستان نویسی - amin - 10-07-2011 یه روز یکی از دوستام تو کوچه ی ما داشت دوچرخه سواری می کرد.من هم از پنجره ی خونه خودمون داشتم نگاهش می کردم.یک دفعه چشمش به من خورد و من رو خیلی مسخره کرد چون من دوچرخه سواری بلد نبودم. یک دقیقه بعد... ادامه بده.... RE: داستان نویسی - SABER - 10-07-2011 وقتی داشت از زیر پنجره ما رد می شد رو سرش یه پارچ اب ریختم اونم بد جوری افتاد زمین ، منم دیدم وضع خرابه در رفتم خونه پنجره رو بستم ... ادامه بده... RE: داستان نویسی - amin - 11-07-2011 اون اومد و برای انتقام 10 دقیقه زنگ آیفون مارو زد.ما هم جوابش رو ندادیم آیفون رو خاموش کردم که دیگه زنگ نزنه.وقتی دید گه با زنگ زدن مشکلی حل نمی شه اومد و... ادامه بده.... RE: داستان نویسی - bardia001 - 12-08-2011 از یه میله اومد بالا شیشه ی پنجره رو شکست اومد تو با هام دعوا کنه از پنجره انداختمش پایین ادامه بده RE: داستان نویسی - amin - 14-08-2011 همین جوری روی زمین ولو شده بود که من از پنجره پریدم روی شکم چاقش!!! ادامه بده... RE: داستان نویسی - bardia001 - 14-08-2011 بعد یک چیز قرمز تف کرد بیرون که فهمیدم خونه ادامه بده RE: داستان نویسی - SABER - 14-08-2011 گفتم اخ ! گند زدم، طرف ناکار شد!!! .... الان می ره مامان و باباشو می اره (البته اگه زنده بمونه !!!) RE: داستان نویسی - bardia001 - 14-08-2011 بعدم دیدم اوضاع خرابه از اون جا فرار کردم ادامه بده:cool: |