![]() |
" داستــآن هــآی عــآشقــآنه " - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40) +--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39) +---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67) +---- موضوع: " داستــآن هــآی عــآشقــآنه " (/showthread.php?tid=2129) |
RE: قدر عشقتون رو بدونید...... - pink devil - 17-02-2012 چه غم انکیز ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() RE: یک داستان عاشقانه و غم انگیز زیبا از یک دختر - A * L * O * N * E b * o * y - 19-02-2012 خوشگلک تو چرا همش ایراد میگیری/ب نظره من خیلی عالی بود.افرین ![]() ![]() RE: یک داستان عاشقانه و غم انگیز زیبا از یک دختر - ...Sara SHZ... - 19-02-2012 چوا بابا ها اینجوری میکنن؟ ![]() RE: یک داستان عاشقانه و غم انگیز زیبا از یک دختر - ...Sara SHZ... - 19-02-2012 چوا بابا ها اینجوری میکنن؟ ![]() پیرمرد و دختر... - Amitis - 20-02-2012 پیرمرد و دختر.. فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی . پیرمرد از دختر پرسید : - غمگینی؟ - نه . - مطمئنی ؟ - نه . - چرا گریه می کنی ؟ - دوستام منو دوست ندارن . - چرا ؟ - جون قشنگ نیستم . - قبلا اینو به تو گفتن ؟ - نه . - ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم . - راست می گی ؟ - از ته قلبم آره دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد. چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!! RE: پیرمرد و دختر... - Hamidreza76 - 20-02-2012 اینو نشون داده تلویزیون ایران بعد من اینو 5 سال پیش خوندم ![]() RE: پیرمرد و دختر... - A love J - 20-02-2012 واقعا قشنگ بود دخمل خاله ی گلم..!! ![]() RE: پیرمرد و دختر... - a beautiful lie - 20-02-2012 گریم گرفت آخییییییییی RE: پیرمرد و دختر... - pink devil - 20-02-2012 چه پیرمردی ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() RE: پیرمرد و دختر... - jojotala - 21-02-2012 قشنگ بود ![]() |