انجمن های تخصصی  فلش خور
نسل سوخته... - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: مذهبی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=41)
+--- موضوع: نسل سوخته... (/showthread.php?tid=60316)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5


RE: نسل سوخته... - hosein(●̮̮̃•̃) - 26-09-2013

خیلی قشنگ بود اما یه جیزیو بدون خیلی از ادما غیرت دارن


RE: نسل سوخته... - gomnam - 26-09-2013

تو اون که شکی نیست
اصلا همه ی آدما این غیرت رو دارن آدم بی غیرت اصلا وجود نداره


RE: نسل سوخته... - goldengirl - 26-09-2013

درباره ی خدا مطلب بذار برادر بسیجی


RE: نسل سوخته... - فرهاد1370 - 30-09-2013

(26-09-2013، 19:34)goldengirl نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
درباره ی خدا مطلب بذار برادر بسیجی

حالا تو از کجا فهمیدی برادره شاید خواهر باشه


RE: نسل سوخته... - آناهیتاجون - 01-10-2013

ممنون


RE: نسل سوخته... - heli... - 01-10-2013

واقعا مرسیWink


RE: نسل سوخته... - niloofar kh - 11-12-2013

هر چی سعی کردم بین این دوتا قسمت موضوعت ربطی پیدا کنم نتونستم
خندم میگیرهBig Grin


RE: نسل سوخته... - 007 MOHSEN - 11-12-2013

خداوندا000
تو در قرآن جاويدت هزاران وعده ها دادي
تو مي گفتي که نامردان بهشتت را نمي بينند
ولي من با دو چشم خويشتن ديدم
که نامردان به از مردان
ز خون پاک مردانت هزاران کاخها ساختند
خداوندا بيا بنگر بهشت کاخ نامردان را0
خدايا ! خالقا ! بس کن جنايت را
بس کن تو ظلمت را
تو خود گفتي اگر اهرمن شهوتبر انسان حکم فرمايد
 تو او را با صليب عصيانت مصلوب خواهي کرد
ولي من با دو چشم خويشتن ديدم پدر با نورسته خويش گرم ميگيرد
 برادر شبانگاهان مستانه از آغوش خواهر کام ميگيرد
 نگاه شهوت انگيز پسر دزدانه بر اندام مادر مي لرزد
 قدم ها در بستر فحشا مي لغزد
چه شد...قولت!؟
اگر مردانگي اين است
به نامردي نامردان قسم
نامرد نامردم اگر دستي به قرآنت بيالايم 000 !



RE: نسل سوخته... - gomnam - 11-12-2013

خیلی زیبا بود


RE: نسل سوخته... - 007 MOHSEN - 11-12-2013

خدايا کفر ميگويم پريشانم پريشانم 
چه مي خواهي تو از جانم نمي دانم نميدانم

مرا بي آن که خود خواهم اسير زندگي کردي 
تو مسوولي خداوندا به اين اغاز وپايانم

من آن بازيچه اي هستم که مي رقصم به هر سازت 
تو مي خندي از آن اول به اين چشمان گريانم

نه در مسجد نه ميخانه نه در ديري نه در کعبه 
من آن بيدم که مي لرزم دگر بر مرگ و پايانم

خدايي نا خدايي هرچه هستي غافلي يارب 
که من آن کشتي بشکسته اي در کام طوفانم 
تويي قادر تويي مطلق نسوزان خشک وترباهم