انجمن های تخصصی  فلش خور
داستان خیلییییییییی ترسناک+18 - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+--- موضوع: داستان خیلییییییییی ترسناک+18 (/showthread.php?tid=30481)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10


RE: داستان خیلییییییییی ترسناک+18 - SHaghII - 21-03-2013

هههههههههههههه


RE: داستان خیلییییییییی ترسناک+18 - b.boy crazy.p - 21-03-2013

(16-03-2013، 15:22)melikajon نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
دوستان ازتون خواهش میکنم چند دقیقه وقت بزارید و این داستان ترسناک رو بخونید:
دوستم تعریف میکرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!

اینطوری تعریف میکنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، 20 کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد.
وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه میبینم، نه از موتور ماشین سر در میارم!
راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.

با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بیصدا بغل دستم وایساد. من هم بیمعطلی پریدم توش.
این قدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!

خیلی ترسیدم. داشتم به خودم میاومدم که ماشین یهو همون طور بیصدا راه افتاد.
هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه!
تمام تنم یخ کرده بود. نمیتونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت میرفت طرف دره.
تو لحظههای آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.
تو لحظه های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.

نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه میرفت، یه دست میاومد و فرمون رو میپیچوند.
از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون.
این قدر تند میدویدم که هوا کم آورده بودم.
دویدم به سمت آبادی که نور ازش میاومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم.
وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو،
یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل می‎دادیم سوار ماشین ما شده بود.Big Grin

سپاس و نظر فراموش نشه

bi kas جون چرا تهمت می زنی؟ شاید از مجله ندیده باشه. Undecided


RE: داستان خیلییییییییی ترسناک+18 - maryam.ekh - 21-03-2013

ببخشید ولی حوصله نداشتم بخونم


RE: داستان خیلییییییییی ترسناک+18 - gholy - 21-03-2013

(16-03-2013، 15:39)تراختور نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
جالب بود ممنون......

بارریکلاه باعث افتخار منی گل پسر


RE: داستان خیلییییییییی ترسناک+18 - عاشق دیونه - 21-03-2013

منو باش که باور کردم اولش ترسیدم ! خیلی با مزه بود اما واقا اتفق افتاده بود؟ من شک دارمSmile


RE: داستان خیلییییییییی ترسناک+18 - ...asall... - 14-04-2013

RE: داستان خیلییییییییی ترسناک+18


RE: داستان خیلییییییییی ترسناک+18 - ☻امیرحسین☻ - 23-04-2013

ترسناک بودExclamation


RE: داستان خیلییییییییی ترسناک+18 - aazaz - 26-04-2013

تکراریه ابجی جونUndecidedUndecided




RE: داستان خیلییییییییی ترسناک+18 - ☻امیرحسین☻ - 26-04-2013

نخوندم زیاد بود.Big Grin


RE: داستان خیلییییییییی ترسناک+18 - Shawty Boy - 26-04-2013

مرسی...