انجمن های تخصصی  فلش خور
داستان نویسی - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+--- موضوع: داستان نویسی (/showthread.php?tid=65)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6


RE: داستان نویسی - bardia001 - 01-09-2011

(28-08-2011، 19:31)mehrani نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
خوابوندمش به زمین ماشه رو کشیدم و تفنگ رو گذاشتم رو مخشو گفتم "از کدوم سیاره اومدی کی هستی ، هدفت چیه که داری اینجا رو خراب میکنی گفت...

ادامه بده...
گفت ما از اورانوس اومدیم وهدفمون اینه که زمین رو تسخیر کنیم بعد یهو دستمو گرفت زدم زمین بعدشم یکی زد تو سرم بیهوشم کرد

ادامه بده


RE: داستان نویسی - bestgirl - 01-09-2011

وقتی بهوش اومدم دیدم دستام بسته است وچندتاازادم فضایی ها اونطرف ایستاده بودند وباهم صحبت میکردندامانمیدونستم چی میگفتندچون زبونشون بامافرق میکردیکدفعه یکی ازاوناروشوبرگردوندوبه من نگاه کردمن خودموزدم به بیهوشی و............................

ادامه بدهید......................ShyHeartShy


RE: داستان نویسی - bardia001 - 02-09-2011

چند تا از اونا اومدن بازو هامو گرفتن و بردنم به یه سلول چند ساعت بعد اومدن...

ادامه بده


RE: داستان نویسی - mehrani - 02-09-2011

اومدن یه آزمایش روم کردند ، ترسم از این آزمایشات بیشتر شده بود بعد دیدم با یه آمپول خونم رو گرفتن و توی یه محلول ریختن و در آزمایشگاه رو بستنو رفتن ، خیلی آزمایشگاشون بزرگ بود من هم دست و پام بسته بود دوست داشتم اون ها رو تعقیب کنم ولی اول باید دست و پام رو آزاد میکردم که یه دفعه یک اصلحه ای که از اون پلیس روسیه ای گررفته بودم رو کنارم دیدم با یه سختی اون اصلحه رو در دستم گرفتم اول قفل دست راستمو زدم بعد چپ و بعد پاهام رو از اینکه فضایی ها به تیر های من شک نکرده بودن خوشحال بودم خوب حالا باید میرفتم ببینم که اون محلول رو میخوان چکار کنند اصلحه رو برداشتم ولی اصلحه بدردم نمیخورد چون همه ور لیزر و دوربین بود یعنی اینکه من باید جوری میرفتم که به لیزر ها برخورد نکنم و زیر دید دوربین ها نباشم...

ادامه بده...


RE: داستان نویسی - bardia001 - 02-09-2011

وقتی نزدیک جایی که میخواستن ازمایش کنن شدم یکی از فضایی هارو دیدم نمیدونستم چیکار کنم بعد یاد اسلحه افتادم اسلحه رو برداشتم و یک گلوله
حرومش کردم


ادامه بده...


RE: داستان نویسی - bestgirl - 02-09-2011

شانس اوردم کسی صدای شلیک رونشنید باترس ولرز سی دی رواز جیب ادم فضایی دراوردم وبه سرعت به طرف کامپیوترته ازمایشگاه رفتم.روشن بود سی دی روداخل کامپیوترگذاشتم .امانمیدونستم چی نوشته خیلی ناامیدشده بودم.یکدفعه یادم به دکترصادقی افتاداون درموردادم فضایی تحقیق میکرد سی دی روبرداشتمو به طرف در رفتم...........................

ادامه بدهید.........................


RE: داستان نویسی - mehrani - 03-09-2011

(خیلی سختش کردین اونجور که تو ذهنم بود دیگه نمیخوره دوستان!)

پست بعدی من میدم یکی! ادامه بده پست گیرل بیست رو...
و یه چیزی اگه دارید ادامه داستان رو مینویسید خودتون یه راه واسش بذارید که نفر بعدی بتونه توضیح بده و خیلی سخت نشه.


RE: داستان نویسی - bardia001 - 03-09-2011

بعد یادم افتاد این دکتر ایرانه رفتم دوباره سی دی رو گذاشتم و فهمیدم با خط انگلیسی خرچنگ قورباغه نوشته شده فهمیدم اول میخوان اروپا رو بگیرن بعد اسیا بعد استرالیا بعد امریکا


RE: داستان نویسی - bestgirl - 14-09-2011

bayad kari mikardam.intori ke nemishod iraniya sareshon bere vataneshon nemire.hamintor dashtam fekr mikardam ke sedaii shenidam.ba sorat ghayem shodam poshte dar hamin ke varede otagh shod zadam to saresho dar raftam


RE: داستان نویسی - bardia001 - 30-09-2011

میخواستم یه راهی برای بیرون رفتن پیدا کنم که...

ادامه بده...